اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

الة

نویسه گردانی: ʼL
الة. [ اَل ْ ل َ ] (ع اِ) نیزه ٔ سخت کوتاه . (مهذب الاسماء). ج ، اَل ّ، اِلال . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (ذیل اقرب الموارد). نیزه ٔ کوچک که پیکان آن پهن باشد. (منتهی الارب ). سلاح جنگی آهنین که کوتاه و سر آن تیز است . (از اقرب الموارد). ورجوع به آله شود. || سلاح . (منتهی الارب ). ابزار جنگ . (اقرب الموارد). || جمیع آلات جنگ . (منتهی الارب ). || چوبی که بر سر آن دوشعبه باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || آواز آب جاری . (منتهی الارب ) (از قطر المحیط). || یک بار زدن با نیزه . الطعنة بالحربة. (از ذیل اقرب الموارد) ۞ .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
جلال خدا . بزرگی خدا . نامی برای افراد مذکر.
به معنی کشته شده در راه خدا می باشد/از القاب حضرت اسماعیل (ع)
اله گی یا. [ اِ ل ِ ] (اِخ ) ۞ نام شهری بود در نزدیک فرات (از کشور عراق کنونی ). رجوع به تاریخ ایران باستان ص 2475 شود.
حرف عله . [ ح َ ف ِ ع ِل ْ ل َ / ل ِ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) الف و واو و یاء را بدین نام خوانند، و آنها را حروف مصوته و جوفیة نیز گویند واگر ...
اله فانتین . [ اِ ل ِ ] (اِخ ) ۞ رجوع به الفانتین شود.
اله کردن . [ اِ ل َ / ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) (... و بله کردن ) در تداول عامه ، چنین و چنان گفتن . || لاف زدن .
اله پسین . [ ] (اِخ ) قلعه ای از اسماعیلیان نزدیک طالقان . (یادداشت مؤلف ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
حروف عله . [ ح ُ ف ِ ع ِل ْ ل َ / ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به حرف عله شود.
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۷ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.