اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

الی

نویسه گردانی: ʼLY
الی . [ اِ ل َی ْ ی َ ] (ع حرف جر + ضمیر) (از: اِلی ̍ + ی ، ضمیر متکلم ) به من . (ترجمان علامه ، ترتیب عادل ). بسوی من . و رجوع به اِلی ̍ (حرف جر) شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵,۷۸۱ مورد، زمان جستجو: ۲.۷۴ ثانیه
حضرتعالی. این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین این است: تافاک (سغدی)
عالی مدار. {مَ}. (ص مرکب ) رفیع و بلند مدار. بلند مرتبت . آنکه مدار حرکت رفیع و بالا دارد. ///////////////////////////////////////////////////////////...
سید خلیل عالی‌نژاد (۲۱ خرداد ۱۳۳۶، کرمانشاه- ۲۷آبان ۱۳۸۰ گوتنبرگ، سوئد) نوازنده، خواننده و آهنگساز ایرانی و از رهبران مذهبی یارسان بود.[۱] سید خلیل عا...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
علی فالی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن احمدبن سلک فالی . مکنی به ابوالحسن و مشهور به مؤدب . وی از اهالی «قالة» بود که شهری در نزدیکی «ایدج » ...
علی فالی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن احمدبن علی بن سلیمان فالی . مکنی به ابوالحسین . محدث و مؤدب بود ودر ذی حجه ٔ سال 448 هَ . ق . درگذشت . او ر...
علی حالی . [ ع َ ی ِ] (اِخ ) (ملا...) کاشانی . رجوع به علی کاشانی شود.
عالی نژاد. [ ن ِ ] (ص مرکب ) آنکه اصل و نسب عالی دارد. عالی گهر. عالی تبار : امیر جهانگیر عالی نژادچون پا بر سریر ایالت نهاد.(حبیب السیر ص 125...
عالی مکان . [ م َ ] (ص مرکب ) آنکه منزلت و مقام رفیع دارد. آنکه مکان شریف دارد. عالیقدر. عالیجاه : بگشا ز بال همت عالی مکان گره تا کی شوی ...
عالی مشرب . [ م َ رَ ] (ص مرکب )آنکه مشرب خوب دارد. خوش مشرب . بلندنظر : حافظ ار بر صدر ننشیند زعالی مشربیست عاشق دردی کش اندر بند مال و جاه نی...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۵۷۹ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.