الی
نویسه گردانی:
ʼLY
الی . [ اِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پایین ولایت بخش حومه ٔ شهرستان تربت حیدریه در 20 هزارگزی جنوب باختری تربت حیدریه سر راه شوسه ٔ عمومی مشهد به زاهدان . تپه و معتدل است . سکنه ٔ آن 422 تن شیعه ٔ فارسی زبانند. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات و پنبه و شغل مردم زراعت و گله داری و کرباس بافی است . راه مالرو دارد. و از تجرود میتوان ماشین برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
واژه های همانند
۵,۷۸۵ مورد، زمان جستجو: ۱.۲۷ ثانیه
علی قنبری . [ ع َ قَم ْ ب َ ] (اِخ ) تیره ای است از ایل «باصری » که آن از ایلات خمسه ٔ فارس است . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 87).
علی قورچی . [ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سربند پایین ، بخش سربند، شهرستان اراک ، واقع در 15هزارگزی جنوب باختری سربند. ناحیه ای است دامنه...
علی قوصی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن عبدالحق حجاجی مالکی قوصی . وی فقیه واصولی و مورخ و فلکی مصری بود. در سال 1202 هَ . ق .در قوص متولد شد و...
علی قرظی . [ ع َ ی ِ ق َ رَ ] (اِخ ) ابن رفاعه ٔ قرظی . وی را از انصار ذکر کرده اند. (از الاصابه ٔ ابن حجر ج 4 قسم اول ).
علی قریب . [ ع َ ی ِ ق َ ] (اِخ ) (حاجب ...) یا امیر علی خویشاوند. از امرای بزرگ دربار سلطان محمود غزنوی . رجوع به حاجب (علی بن قریب ...) شود...
علی قزاق . [ ع َی ِ ق َزْ زا ] (اِخ ) (شیخ ...) وی از امرای میرزا اسکندر بود و وقتی امیرتیمور گورکانی به نواحی اصفهان رسید او و شیخ محمد قراب...
علی قصار. [ ع َ ی ِ ق َص ْ صا ] (اِخ ) ابن احمد بغدادی مالکی . مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن قصار. نام او را به صورت «علی بن عمربن احمد ...
علی قصار. [ ع َ ی ِ ق َص ْ صا ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن شاذان بن بتتی قصار. مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی (ابن عبداﷲبن ...) شود.
علی قطان . [ ع َ ی ِ ق َطْ طا ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن سلمةبن بحر قطان قزوینی . مکنی به ابوالحسن . وی از ادبا و فضلای اواخر قرن سوم و نیمه ٔ ...
علی قطان . [ ع َ ی ِق َطْ طا ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن محمدبن عبدالملک بن یحیی بن ابراهیم حمیری کتامی فاسی . مکنی به ابوالحسن . فقیه و محدث و ...