الی
نویسه گردانی:
ʼLY
الی . [ اِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پایین ولایت بخش حومه ٔ شهرستان تربت حیدریه در 20 هزارگزی جنوب باختری تربت حیدریه سر راه شوسه ٔ عمومی مشهد به زاهدان . تپه و معتدل است . سکنه ٔ آن 422 تن شیعه ٔ فارسی زبانند. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات و پنبه و شغل مردم زراعت و گله داری و کرباس بافی است . راه مالرو دارد. و از تجرود میتوان ماشین برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
واژه های همانند
۵,۷۸۶ مورد، زمان جستجو: ۵.۲۱ ثانیه
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن داوودبن یحیی بن کامل بن یحیی بن جباره ٔ زبیری قرشی اسدی ، ملقب به نجم الدین و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی زب...
علی . [ ع َ] (اِخ ) ابن داوودبن یوسف رسولی ، مشهور به مجاهد رسولی . رجوع به علی رسولی (ابن داوود مؤید...) شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن داوود بغدادی . کاتب زبیدة بنت جعفر. رجوع به علی بغدادی (ابن داوود...) شود.
علی . [ ع َ] (اِخ ) ابن داوود خطیب جوهری ، مشهور به ابن صیرفی .رجوع به علی جوهری (ابن داوودبن ابراهیم ...) شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن دبیس بن صدقةبن منصور اسدی مزیدی . اسدی بود. رجوع به علی مزیدی شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن دریهم ، علی بن محمدبن عبدالعزیزبن فتوح بن ابراهیم تغلبی موصلی دمشقی شافعی ، مشهور به ابن دریهم و ملقب به تاج ال...
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن دقیق العید، علی بن محمدبن علی بن وهب بن مطیع قشیری شافعی ، ملقب به محب الدین و مشهور به ابن دقیق العید. رجوع به ...
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن دلدار علی لکهنوئی هندی . رجوع به علی لکهنوئی شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن ذری حضرمی . رجوع به علی حضرمی شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن رافع. مولای پیغمبر (ص ).وی در عهد پیغمبر (ص ) متولد شد و پیغمبر اکرم وی را«علی » نام نهاد. (از الاصابه ٔ ابن حجر ج 5، ...