گفتگو درباره واژه گزارش تخلف الی نویسه گردانی: ʼLY الی . [ اِ ] (اِخ ) ۞ (جزیره ٔ...) ناحیه ٔ شمالی از کنت نشین ۞ کمبریج ۞ از کشور انگلستان که بوسیله ٔ جریان آب لوز ۞ جدا میشود. مرکز آن مارش ۞ است . و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۵,۷۸۵ مورد، زمان جستجو: ۱.۲۲ ثانیه واژه معنی علی فهمی علی فهمی . [ ع َ ف َ ] (اِخ ) وی متصدی اداره ٔ بازرسی دخانیات در دو شهرستان دقهلیة و شرقیة در مصر بوده است . او راست : الحشرات المتلفة لزراعة ... علی فهمی علی فهمی . [ ع َ ف َ ] (اِخ ) ابن رفاعة رافعبن بدوی طهطاوی . در سال 1265 هَ . ق . متولدشد و مدتی امور بازرسی و نظارت بر وزارت فرهنگ مصر را ب... علی فهمی علی فهمی . [ ع َ ف َ ] (اِخ ) ابن شاکر موستاری . مشهور به جابی زاده . رجوع به علی جابی زاده شود. علی فهمی علی فهمی . [ ع َ ف َ ] (اِخ ) کامل بن علی محمد. رجوع به علی کامل شود. علی فیاض علی فیاض . [ ع َ ی ِ ف َی ْ یا ] (اِخ ) ابن محمد فیاض . مکنی به ابوالحسن . وی به عربی شعر می گفت و دیوان او پنجاه ورقه است . (از الفهرست ا... علی قاری علی قاری . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن سلطان محمد هروی قاری حنفی . مکنی به نورالدین . عالم قرن دهم و یازدهم هَ . ق . رجوع به قاری و به مآخذ ذی... علی قاضی علی قاضی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) وی از مقربان امیرحسن بیک بود و در سال 874 هَ . ق . به رسم رسالت از جانب امیرحسن بیک به نزد ابوالغازی سلطان ... علی قاضی علی قاضی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) (شیخ ...) وی از قضات بود و در ربیعالاَّخر سال 776 هَ . ق . که سلطان اویس در بستر بیماری بوداو و ارکان دولت بر ... علی قرشی علی قرشی . [ ع َ ی ِ ق ُ رَ ] (اِخ ) ابن ابی حزم قرشی دمشقی مصری شافعی . مشهور به ابن نفیس و ملقب به علاءالدین . رجوع به ابن نفیس و علی ... علی قرشی علی قرشی . [ ع َی ِ ق ُ رَ ] (اِخ ) ابن ابی عاص بن ربیعبن عبدالعزی بن عبدشمس بن امیه ٔ قرشی عبشمی . رجوع به علی عبشمی شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۲۶۹ ۲۷۰ ۲۷۱ ۲۷۲ ۲۷۳ صفحه ۲۷۴ از ۵۷۹ ۲۷۵ ۲۷۶ ۲۷۷ ۲۷۸ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود