الیاس
نویسه گردانی:
ʼLYAS
الیاس . [ اِل ْ ] (اِخ ) ابن اسدبن سامان (امیر الیاس ). حکمران هرات در حدود 198 هَ . ق . ووالی سیستان به سال 208 هَ . ق . وی برادر نوح و یحیی و احمد، پدر اسماعیل و نصر، جد سامانیان بود. رجوع به معجم الانساب زامباور ج 2 ص 309 و حاشیه ٔ آن و تاریخ بخارای نرشخی ص 90 و حبیب السیر چ خیام ص 352 و تاریخ بیهق ص 68 و تاریخ سیستان (فهرست ) و حاشیه ٔ آن و تاریخ گزیده چ لندن ص 379 و مجمل التواریخ و القصص ص 38 و تاریخ گردیزی ص 14 و احوال و اشعار رودکی ص 321 شود.
واژه های همانند
۴۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
آل الیاس . [ ل ِ اِل ْ ] (اِخ ) نام سلسله ای از فرمانروایان کرمان ، و سرسلسله ٔ آنان ابوعلی محمدبن الیاس بن الیسع سمرقندی از ممالیک نصربن اح...
الیاس شاه . [ اِل ْ ] (اِخ ) شمس الدین . سلطان بنگاله (740 - 746 هَ . ق . / 1339 - 1345 م .). (از طبقات سلاطین اسلام ص 276). و رجوع به النقود ا...
الیاس غز. [ اِل ْ س ِ غ ُ ] (اِخ ) (امیر...) از امرای غزان . موکل سلطان سنجر در زندان غزان بود. رجوع به تاریخ گزیده چ لیدن ص 462 و حبیب ال...
الیاس بیک . [ اِل ْ ب َ ] (اِخ ) ذوالقدر. حاکم فارس از طرف شاه اسماعیل صفوی . رجوع به تاریخ ادبیات براون ترجمه ٔ رشید یاسمی ج 4 ص 44 شود.
الیاس پاشا. [ اِل ْ ] (اِخ ) وزیر سلطان مرادخان چهارم بود. وی به سبب عصیان و تمرد بدستور سلطان کشته شد (1041 هَ . ق .). (از قاموس الاعلام ت...
الیاس محله . [ اِل ْ م َ ح َل ْ ل َ ] (اِخ ) از دیههای هزارجریب . رجوع بترجمه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 165 شود.
الیاس مطر. [ اِل ْ م َ طَ ] (اِخ ) ابن دیب مطر (1273-1328 هَ . ق . / 1857-1910 م .). پزشکی متتبع بود. در حاصبیا از کشور سوریه بدنیا آمد و در بیرو...
سراب الیاس . [ س َ اِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بابالی بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد واقع در یکهزار گزی شمال خاوری چقلوندی و کنار شمالی ر...
الیاس رومی . [ اِل ْ س ِ ] (اِخ ) ملقب به شجاع الدین . متوفی به سال 929 هَ . ق . او راست : شرح مطالعالانوار درمنطق از قاضی سراج الدین محمود ...
الیاس لیکی . [ اِل ْ ] (اِخ ) شمس الدین . وی با جمال الدین خضر (مقتول به سال 693 هَ . ق .) فرمانروای لرستان بمخالفت برخاست . رجوع بتاریخ گز...