گفتگو درباره واژه گزارش تخلف الیاس نویسه گردانی: ʼLYAS الیاس . [ اِل ْ ] (اِخ ) ایغوراوغلی ۞ . از سرداران بزرگ شاه اسماعیل اول صفوی . رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 4 (فهرست ) و عالم آرای عباسی ج 1 ص 30 و نیز رجوع به ایغوراغلی شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۴۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه واژه معنی الیاس الیاس . [ اِل ْ ] (اِخ ) ابن الیسع. رجوع به الیاس (پیغمبر) و فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 40 شود. الیاس الیاس . [ اِل ْ ] (اِخ ) ابن الیسع. از فرمانروایان سامانی در 301 هَ . ق . رجوع به ترجمه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 184 شود. الیاس الیاس . [ اِل ْ ] (اِخ ) ابن حبیب بن ابی عبیدةبن عقبةبن نافع ملقب به امیر شجاع (مقتول 138 هَ . ق . / 755 م .). وی همراه برادرش عبدالرحمن هن... الیاس الیاس . [ اِل ْ ] (اِخ ) ابن حَنّا. کشیش موصلی . در سالهای 1660 و 1683 م .به آمریکا سفر کرد و وصف آنجا را در کتابی بنام «رحلة اول شرقی الی ا... الیاس الیاس . [ اِل ْ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ معروف به نهانی . وی کتاب «منهاج العابدین » غزالی را بترکی ترجمه کرده و مسائل العبادات الخمس را بدان اف... الیاس الیاس . [ اِل ْ ] (اِخ ) ابن عیسی آق حصاری . متوفی به سال 967 هَ . ق . او راست : فرحنامه (تسحیر الاکبر) در علم حروف و طبیعت نامه (ترکی ) و رم... الیاس الیاس . [ اِل ْ ] (اِخ ) (سلطان ...) ابن محمدبن اورخان . محمدبن محمود شروانی کتاب «الیاسیة فی الطب » را بنام وی تألیف و سپس ترجمه کرده است... الیاس الیاس . [ اِل ْ ] (اِخ ) ابن مضربن نزار مکنی به ابوعمرو. از اجداد جاهلی و جزء سلسله ٔ نسب رسول خداست . گفته اند وی نخستین کسی است که بُدن ... الیاس الیاس . [ اِل ْ ] (اِخ ) ابن هشام حائری .صاحب روضات الجنات گوید: وی شیخی ثقه و فقیه بود و از شیخ ابوعلی طوسی روایت میکند. در بعضی از اجا... الیاس الیاس . [ اِل ْ ] (اِخ ) ابن یاسین .رجوع به الیاس (پیغمبر) و حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 107 و مجمل التواریخ و القصص ، حاشیه ٔ ص 93 و 206 شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۵ ۳ ۴ ۵ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود