اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ام

نویسه گردانی: ʼM
ام . [اَ / ََم ْ ] (فعل ) ََم . مخفف هستم . بمعنی هستم . (انجمن آرا) (آنندراج ) (هفت قلزم ) (شرفنامه ٔ منیری ). فعل است بمعنی استم ، هستم : منم ، انسانم ، بنده ای از بندگان توام . در قدیم پس از اسماء مختوم به با همزه ٔ آن را تلفظ میکردند اما امروز تلفظ نکنند :
بچاه سیصدباز اندرم من از غم او
عطای میر رسن ساختم ز سیصد باز.

شاکر بخاری .


بت من جانور آمد شمنش بی دل و جان
منم او را شمن و خانه ٔ من فرخار است .

بوالمثل .


چو او را گرفتی من آن توأم
چو فرماییم پاسبان توأم .

فردوسی .


دلاور بدو گفت من بیژنم
بجنگ اندرون دیو رویین تنم .

فردوسی .


تهمتن بدو گفت من بنده ام
سخن هرچه گویی نیوشنده ام .

فردوسی .


من که عبدالرحمن فضولی ام ... (تاریخ بیهقی ).
و نیز پس از اسم مختوم به الف همزه را تلفظ میکردند ولی امروزه به یاء تبدیل میکنند :
زو دوستترم هیچکسی نیست وگر هست
آنم که همی گویم پازند قران است .

فرخی .


من اینجاام تا همگان را بخوبی و نیکویی بر اثر وی بیارند. (تاریخ بیهقی ).
همین بود کام دل افروزیم
که روزی بود دیدنت روزیم .
تراام کنون گر پذیری مرا
بر آیین خود جفت گیری مرا.

اسدی (گرشاسب نامه ).


من آنم که من دانم . (گلستان سعدی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۳۷ مورد، زمان جستجو: ۱.۶۴ ثانیه
ام الخیر. [ اُم ْ مُل ْ خ َ ] (اِخ ) بنت حریش بن سراقه یا رقیه . از تابعین زنان کوفه و بسخنوری و فصاحت و هوش معروف و ازطرفداران علی بن ابی...
ام الخیر. [ اُم ْ مُل ْ خ َ ] (اِخ ) جمال النساء بغدادی مکناة به ام الخیر. از زنان پرهیزگار و دانشمند و از محدثان عامه در قرن هفتم هجری است ....
ام الخیر. [ اُم ْ مُل ْ خ َ ] (اِخ ) خدیجه ملقب به ضوء الصباح . از محدثان بوده و در انشا و حسن خط مهارت داشته است . به سال 730 هَ . ق . درگذ...
ام الخیر. [ اُم ْ مُل ْ خ َ ] (اِخ ) رابعه ٔ عدویه مکناة به ام الخیر. از زنان نیکوکار بود.135 هَ . ق . درگذشت . رجوع به رابعه ... شود.
ام الخیر. [ اُم ْ مُل ْ خ َ ] (اِخ ) سلمی . دختر صخربن عمروبن کعب بن سعدبن تیم بن مرةبن کعب از صحابیات و مادر ابوبکر خلیفه ٔ اول بوده و عمر ب...
ام الصخر. [ اُم ْ مُص ْص َ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکز دهستان ام الصخر از بخش شادگان شهرستان خرمشهر است در 15 هزارگزی شمال خاوری شادگان در کنار راه ...
ام الصخر. [ اُم ْ مُص ْ ص َ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای بخش شادگان شهرستان خرمشهر است که در شمال و شمال خاوری شادگان واقع شده است . هوایش گ...
ام الرمح . [ اُم ْ مُرْ رُ ] (ع اِ مرکب ) لواء. (منتهی الارب ) (تاج العروس ) (ناظم الاطباء). عَلَم . (ناظم الاطباء). لوا و خرقه ای که بدان درپی...
ام الشحم . [ اُم ْ مُش ْ ش َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جراحی بخش شادگان شهرستان خرمشهر، واقع در 53 هزارگزی خاور شادگان و 5 هزارگزی باختری ...
ام الشوء. [اُم ْ مُش ْ ش َ ] (ع اِ مرکب ) عقاب . (ناظم الاطباء).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.