ام
نویسه گردانی:
ʼM
ام . [ اَ ] (ع حرف ربط) بمعنی یای تردید. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). حرف عطف است ومعنی آن استفهام ، و استعمال آن بر دو وجه است یکی آنکه با الف استفهام باشد بمعنی اَی ّ مانند: اء زید عندک ام عمرو؟ یعنی کدام کس است از این هر دو نزدیک تو؟ و این ام را متصله گویند. دوم آنکه بمعنی بل باشدو این ام منقطعه است از ماقبل خود خبر باشد یا استفهام ، مثال خبر: انها لابل ام شاء؛ یعنی اول متکلم حکم کرد به اینکه آنچه می بینم شتران است سپس او را شک واقع شد و از این حکم اعراض کرد و گفت آنچه می بینم بلکه رمه ٔ گوسپندان است ، لیکن فرق میان بل و ام آن است که مابعد بل متیقن باشد و مابعد ام مظنون . و مثال استفهام : هل زید منطلق ام عمرو؟ یعنی آیا بیرون رونده زید است یا عمرو؟ ام در این مورد ظن و استفهام و اضراب را میرساند. «ام » بر هل داخل شود ولی بر همزه ٔ استفهام داخل نشود، چون : هل یستوی الاعمی و البصیر؟ ام هل تستوی الظلمات و النور؟ و نیز گاهی زاید آید: یا هند ام ماکان مشی رقصاً؛ یعنی ماکان . (از منتهی الارب ذیل ام م ). حقاً ام باطلاً. طوعاً ام کرهاً. کلاً ام بعضاً. || (حرف تعریف ) گاه بجای «ال » حرف تعریف استعمال میشود: لیس من امبر امصیام فی امسفر.
واژه های همانند
۷۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۲ ثانیه
ام نصر. [ اُم ْ م ِ ن َ ] (اِخ ) از زنان صحابی بود. رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 286 شود.
ام هجل . [ اُم ْ م ِ هََ ] (اِخ ) کوهی از آن بنی وبر در جدیله . (از المرصع).
ام ذفر. [ اُم ْ م ِ ذَ ] (ع اِ مرکب ) جهان . مشهور به دال (دفر) است . (از المرصع). رجوع به ام دفر شود.
ام رحم . [ اُم ْ م ِ رُ ] (اِخ ) مکه ٔ معظمه . (از معجم البلدان ) (از مراصد الاطلاع ). مکه را گویند بمناسبت رحمتی که خداوند به این شهر عطا فرمو...
ام رشم . [ اُم ْ م ِ رَ ش َ ] (ع اِ مرکب ) کفتار. (از المرصع). || داهیه . (از المرصع). || بزعم بعضی اِست را نیز گویند. (از المرصع).
ام درن . [ اُم ْ م ِ دَ رَ ] (ع اِ مرکب ) دنیا. (المرصع) (المنجد) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
ام درز. [ اُم ْ م ِ ؟ ] (ع اِ مرکب ) اِست . (المرصع).
ام دفر. [ اُم ْ م ِ دَ ] (ع اِ مرکب ) دنیا و عالم . (ناظم الاطباء). دنیا. (آنندراج ) (از المرصع) (المنجد). جهان . (مهذب الاسماء). || داهیه . (الم...
ام خبز. [ اُم ْ م ِ خ ُ ] (اِخ ) دهی است به طائف . (منتهی الارب ).
ام خثی . [ اُم ْ م ِ خ َ ] (اِخ ) دهی از بخش شادگان شهرستان خرمشهر. 1500 تن سکنه دارد. آب آن از چاه محصول آنجا غلات . (از فرهنگ جغرافیایی ...