ام . [ اُ
/ َُم ْ ] (پسوند) َُم . علامت عدد ترتیبی ، چنانکه اِم در فرانسوی مانند تروازیم
۞ و جز آن . این ادات به همه ٔ اعداد فارسی الحاق شود از قبیل یکم
۞ ، دهم ، صدم ، هزارم ، صدهزارم و جز آن
: صدم سال روزی به دریای چین
پدیدآمد آن شاه ناپاکدین .
فردوسی .
بسال سیصد و پنجاه و هفتم
بذوالقعده مرا بنهاد مادر.
ناصرخسرو.
گاه «دیگر» بدل آن آید: سوم ، سه دیگر
: نیابد هگرز آن سه مهمان چهارم
نه این دو کبوتر بیابد سه دیگر.
ناصرخسرو.
این ادات به کلمه ٔ «دیگر» نیز الحاق شود و دیگَرُم بمعنی دوم یا ثانی اثنین باشد
: آن نسبت نخستین مؤلف شود از نسبت یکی از آن دو به میانه ، وز نسبت میانه به دیگرم . (التفهیم ابوریحان بیرونی چ طهران ص
23). و امیر طاهر که شیر باریک خوانند ماند، دیگرم
۞ رستم دستان برآمد و عالم همه از او رنگ گرفت . (تاریخ سیستان ص
345).