اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ام

نویسه گردانی: ʼM
ام . [ اُم م ] (اِ) گیشدر (گیاه ). رجوع به گیشدر شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۳۷ مورد، زمان جستجو: ۱.۲۵ ثانیه
ام دم . [ اُم ْ م ِ دَ ] (ع اِ مرکب ) تفرق . الاتصال یا شقی که اندر شریان افتد و خون که اندر فضا که حوالی او باشد گرد آید و هرگاه که دست ب...
ام ذر. [ اُم ْ م ِ ذَرر ] (اِخ ) کنیه ٔ زن ابوذر غفاری است که از اصحاب حضرت رسول بود. (از ریحانة الادب ج 6 ص 220 و منتهی الارب ).
سه ام . [ س ِ اُ ] (عدد ترتیبی ، ص نسبی ) سوم . سیم : جواب سه ام آن است که ... (ابوالفتوح رازی ). پس علی روز سه ام [ بعد از ضربت عبدالرحمن مل...
سی ام . [ اُ ] (عدد ترتیبی ، ص نسبی ) در مرحله ٔ سی . سی امین . (فرهنگ فارسی معین ) : و چندان توقف نمود [ عبداﷲ عامر ] که جور را بستد در سال سی...
ام هند. [ اُم ْ م ِ هَِ ] (اِخ ) کنیه ٔ خدیجه دختر خویلد زن رسول اکرم بود.(از ریحانة الادب ج 6 ص 258). و رجوع به خدیجه شود.
ام نفل . [ اُم ْ م ِ ن ُ ف َ ] (ع اِ مرکب ) کفتار. (از المرصع). در اقرب الموارد و کتب لغت دیگر نَوفَل به معنی کفتار نر است .
ام ورد. [ اُم ْ م ِ ؟ ] (ع اِ مرکب ) کفتار. (از المرصع).
ام وضخ . [ اُم ْ م ِ وَ ض َ ] (ع اِ مرکب ) میش . گوسفند ماده . (از المرصع). وَضَخ به معنی شیر است . (از اقرب الموارد).
ام ولد. [ اُم ْ م ِ وَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) یعنی مادر فرزند، و آن کنیزی است که از مولای خود آبستن شود. || (اصطلاح فقه ) کنیزی که به...
ام وهب . [ اُم ْ م ِوَ هََ ] (ع اِ مرکب ) ماده خر. اتان . (از المرصع).
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۷۴ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.