ام
نویسه گردانی:
ʼM
ام . [ اَم م ] (ع مص ) آهنگ کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). قصد کردن . (ترجمان علامه ، تهذیب عادل ) (منتهی الارب ). || زدن ام الرأس . (منتهی الارب ). سر شکستن چنانکه به مغز رسد. (تاج المصادر بیهقی ). بر میان سر زدن . (مصادر زوزنی ). سر شکستن چنانکه نزدیک به دماغ رسد. || امامت کردن . (آنندراج ). امام بودن در همان حین که امام دیگری هست . همقطار و همکار بودن در امامت . (دزی ج 1). || (اِ) گروه از هر صنف مردم و از هر جنس حیوانات . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). به این معنی در فرهنگهای معتبر عربی دیده نشد.
واژه های همانند
۷۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
ام زحم . [ اُم ْ م ِ زُ ] (اِخ ) مکه ٔ معظمه . (یادداشت مؤلف ). در اقرب الموارد ام الزحم با الف و لام است . و رجوع به ام رحم شود.
ام زفر. [ اُم ْ م ِ زُ ف َ ] (اِخ ) حبشیه از زنان صحابی و زنی سیاه و بلند بوده است و رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 234 شود.
ام زفر. [ اُم ْ م ِ زُ ف َ ] (اِخ ) ماشطه ٔ خدیجه از زنان صحابی بود. رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 235 شود.
ام زمل . [ اُم ْ م ِ زِ ] (اِخ ) سلمی دختر مالک بن حذیفةبن بدر از زنان مشهور عرب و از مخالفان اسلام بود و در زمان ابوبکر خلیفه ٔ دوم در جنگی ...
ام زیت . [ اُم ْ م ِ زَ ] (ع اِ مرکب ) کفتار. || داهیه . (از المرصع).
ام زید. [ اُم ْ م ِ زَ ] (اِخ ) نام چند تن از زنان صحابی بود. رجوع به الاصابة فی تمییزالصحابة ج 8 ص 235 و 236 شود.
ام روح . [ اُم ْ م ِ رَ ] (اِخ ) مکه . (المرصع).
ام سعد. [ اُم ْ م ِ س َ ] (اِخ ) یا ام سعید. دختر عروةبن مسعود ثقفی از زنان علی بن ابی طالب (ع ) بود، و از آن حضرت دو دختر آورد: رمله و ام الح...
ام سعد. [ اُم ْ م ِ س َ ] (اِخ ) نام چند تن از زنان صحابی بود. رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 237 ببعد شود.
ام سخل . [ اُم ْ م ِ س ِ ] (اِخ ) کوهی است در بنی غاضره . (از معجم البلدان ).