گفتگو درباره واژه گزارش تخلف امآء نویسه گردانی: ʼMʼAʼ امآء. [ اِم ْ ] (ع مص ) امأاء ۞ . صد کس شدن قوم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || صد کردن و صد نمودن . (مصادر زوزنی ). صد کس گردانیدن قوم را. لازم و متعدی است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه واژه معنی عماء عماء. [ ع َ ] (ع اِمص ) گمراهی . (منتهی الارب ).گمراهی و غوایت . (ناظم الاطباء). رجوع به عماءة و عمایة شود. || ستیهیدگی و لجاجت .(از منتهی ال... عماء عماء. [ ع َم ْ ما] (ع ص ) دراز و درازقامت . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد): جاریة عماء؛ دختر تام الخلقه ٔ درازقامت . (ناظم الاطباء) (از لسان ... اما همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: ولی (دری) (این واژه از ولیکن عربی ساخته نشده و در گذشته وبیک vabik بوده است. نگاه کنید به دستور تاریخی زبان فارس... آما (اوستایی) آزمودن، امتحان ـ آزمایش کردن 2ـ یادآوری کردن، تذکردادن 3ـ مقایسه کردن، سنجیدن. آما آما. (نف مرخم ) آمای . عما عما. [ ع َ ] (ع اِمص ) طول و بلندی و درازی . عَمی ̍. این صورت ضبط لسان العرب است و در دیگر کتب لغت ، عمی آمده است . رجوع به عَمی ̍ شود. عما عما. [ ع َم ْ ما ] (ع حرف جر + اسم ) مرکب از: حرف جر «عن » + «ما»ی موصول . درباره ٔ آنچه . از آنچه . عما عما. [ع َم ْ ما ] (اِخ ) ناحیه و صقعی است در صحرای خُساف بین بالس و حلب . (از معجم البلدان یاقوت از حازمی ). عما عما. [ ع ُم ْ ما ] (اِخ ) نام بت و صنمی است ازآن خَولان در یمن . و آیه ٔ شریفه ٔ «و جعلوا للّه مما ذراء من الحرث و الانعام نصیبا...» (قرآن 1... اما نه اما واژه ای عربی است و پارسی جایگزین این عبارت، اینهاست: 1ـ ولی نه. 2ـ ناپینی nâpini (سنسکریت).*** فانکو آدینات 09163657861 تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود