امام
نویسه گردانی:
ʼMAM
امام . [ اِ ] (اِخ ) (میرزا قاسم ) از معاصران خواندمیر مؤلف حبیب السیر و در خط تعلیق و نستعلیق و فن شطرنج استاد بوده و شعر می سروده است . خواندمیر سه بیت زیر را از او نقل کرده است :
شد مرا کاسه ٔ سر خاک در میخانه
باشد از گردش ایام شود پیمانه
زآشنایان همه بیگانه شدم بهر تو من
آشنا ناشده گشتی تو ز من بیگانه
پیش واعظ منشین قصه ٔ طوبی مشنو
قد برافراز که کوته شود این افسانه .
رجوع به حبیب السیر جزء4 ازج 3 صص 616-617 شود.
واژه های همانند
۱۸۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
امام وردی . [ اِ وِ ] (اِخ )دهی است از دهستان مرکزی بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد واقع در 12 هزارگزی جنوب خاوری بجنورد و 11 هزارگزی خاور راه شو...
نائب امام . [ ءِ ب ِ اِ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) مجتهد جامع الشرایط. رجوع به نایب شود.
نایب امام . [ ی ِ ب ِ اِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مقامی است که شیعیان به مجتهد جامعالشرایط دهند. رجوع به نایب خاص و نایب عام شود.
صحیفه امام و صحیفه نور، دو مجموعهٔ متفاوت از سخنان و پیامهای سید روحالله خمینی بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی ایران هستند. صحیفه نور توسط سازمان اسنا...
خواهر امام . [ خوا / خا هََ رِ اِ ] (اِخ ) زیارتگاهی است در رشت . (یادداشت بخط مؤلف ).
امام مسلم . [ اِ م ُ ل ِ ] (اِخ ) مسلم بن حجاج بن مسلم قشیری نیشابوری مکنی به ابوالحسن . از ائمه ٔ محدثان بود. رجوع به مسلم ... شود.
امام ناطق . [ اِم ِ طِ ] (اِخ ) لقب امام جعفر صادق (ع ) است . (از آنندراج ) (از غیاث اللغات ). رجوع به جعفربن محمد شود.
قاسم امام . [ س ِ اِ ] (اِخ ) (میرزا) ابن خواجه جلال الدین میرکی . از اعیان و اشراف هرات بود. وی در جوانی به تحصیل علوم همت گماشت و به ...
امام گشتن . [ اِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) امام شدن . پیشوا گشتن : دو مخالف امام گشتستندچون سپید و سیاه و خزّ و پلاس . ناصرخسرو.رجوع به امام شود...
امام مالک . [ اِ ل ِ ] (اِخ ) مالک بن انس بن مالک اصبحی ، مکنی به ابوعبداﷲ یکی از ائمه ٔ چهارگانه ٔ اهل سنت و جماعت بود. رجوع به مالک ... ...