امام
نویسه گردانی:
ʼMAM
امام . [ اُ ] (اِخ ) قصبه ای است از بخش رودسر شهرستان لاهیجان ، مرکز دهستان سُمام واقع در 50 هزارگزی جنوب باختر رودسر و 18 هزارگزی خاور دیلمان و 18 فرسخی شمال قزوین . کوهستانی و سردسیر است . آب آن از چشمه سارهای محلی و زه آب رودخانه ٔ خوش خوانی تأمین میشود. سکنه ٔ دائم آن در حدود 500 تن است . این عده در تابستان چند برابر میشود. دارای 30 باب دکان ، مرکز بازرگانی دهستان سمام است . محصولش غلات دیمی و گردو و فندق است . اهالی هنگام زمستان جهت کسب به اطراف رشت میروند. صنایع دستی زنان شالبافی است . از آثار قدیم برجی در 500گزی شمال خاوری قصبه روی تپه ای بنام صومعه سرا دارد که ارتفاع آن در حدود 7 گز است و بقایای بناهای قدیمی از قبیل آجر سفال و غیر آن و در زمانهای گذشته قبوری شبیه قبور زردشتیان دیده شده است احتمال میدهند که این برج آتشکده بوده است ، و ممکن است این برج از برجهای خبر (دیده بانی ) باشد که در بیشتر نقاط حساس کشور دیده میشود. دومزرعه ٔ کوچک بنام صومعه سرا و خوش خوانی که دو سه خانوار سکنه ٔ دائمی دارد و نزدیک به امام واقع شده است جزء قصبه است . راه کاروان رو قدیمی لنگرود به قزوین از این محل میگذرد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
واژه های همانند
۱۸۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
امام مبین . [ اِ م ِ م ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) لوح محفوظ. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رجوع به امام شود.
امام محمد. [ اِ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) محمدبن حسن بن قاسم مکنی به ابویحیی . از امرای یمن بود. در صعده و نواحی آن والی شد، سپس حکومت خود...
امام محمد. [ اِ م ُ ح َم ْم َ ] (اِخ ) امام محمدبن حسن شیبانی مکنی به ابوعبداﷲ. از ائمه ٔ فقهای حنفی بود. رجوع به محمد... شود.
امام عباس . [ اِ ع َب ْ با ] (اِخ ) دهی است از دهستان جیگران (گرمسیر ولدبیگی ) بخش ثلاث شهرستان کرمانشاهان واقع در 6 هزارگزی خاور سرقلعه ، ک...
امام عبدا. [ اِ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) دهی است از دهستان مینودشت شهرستان گرگان واقع در 12 هزارگزی مینودشت ، کوهستانی و سردسیر است و 460 تن ...
امام عبدا. [ اِ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان آبادبخش اسفراین شهرستان بجنورد، واقع در 36 هزارگزی جنوب راه عمومی میان آباد ...
امام سبحه . [ اِ م ِ س ُ ح َ / ح ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دانه ٔ بزرگ تسبیح . شیخک . رجوع به ترکیبات امام شود.
امام زمان . [ اِ م ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) امام عصر. امامی که در روزگار خود مأمور هدایت مردم است : بر جان من چو نور امام زمان بتاف...
امام شهاب . [ اِ ش ِ ] (اِخ ) از معاصران خاقانی شروانی است و خاقانی را در مرثیه ٔ او قصیده ای است بمطلع:سر چه سنجد که هوش می بشودتن چه ارز...
امام اسعد. [ اِ م ِاَ ع َ ] (اِخ ) اسعدبن ابی نصر مکنی به ابی الفتح مدرس نظامیه ٔ بغداد بوده است . رجوع به اسعد میهنی شود.