اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

امام زاده

نویسه گردانی: ʼMAM ZʼDH
امام زاده . [ اِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب / ص مرکب ) فرزند یا نواده ٔ یکی از امامان دوازدهگانه . (فرهنگ فارسی معین ). شخصی که بلافاصله یا بوسایط کم از نسل امام باشد. (فرهنگ نظام ) : این بوسهل مردی امام زاده و محتشم و فاضل و ادیب بود. (تاریخ بیهقی ).
امام زاده ، زکی زاده ، محترم زاده
کریم شهر سمرقند و از کرام خجند.

سوزنی .


|| (اِ مرکب ) مقبره ای که در آن امام زاده مدفون است . (فرهنگ نظام ). در شهرها و دیههای ایران تعداد بسیاری امام زاده وجود دارد. انتساب همه ٔ اینها بجز عده ٔ انگشت شماری بخاندان پیغمبر اسلام و امامان دوازدهگانه محقق نیست و تعدادی از این بقعه ها که به امام زاده شهرت یافته اند به پیروان تصوف و اقطاب اهل سلوک تعلق داشته اند. || امام زاده نام عده ٔ بسیاری از دهکده های ایران است و اغلب این دهکده ها رابنام امام زاده ای که در آن مدفون است میخوانند مانندامام زاده قاسم .
- امام زاده ٔ بی معجز ؛ کسی که کاری از دستش ساخته نیست . (فرهنگ فارسی معین ).
- || کوته نظر. (فرهنگ فارسی معین ).
- || خسیس . (فرهنگ فارسی معین ).
- امام زاده ٔ جل بند ؛ در اصطلاح عوام ، کسی که جامه ٔ بسیار پوشد. (فرهنگ فارسی معین ).
- امثال :
از این امام زاده کسی چنین معجزه ای ندیده بود ؛ یعنی با اینکه مرد بخیل است در این مورد سخاوتی شایان ثنا کرد. (از امثال و حکم مؤلف ). و رجوع به همین کتاب شود.
امام زاده است وهمین یک قندیل ، همانند: لوطی است و همین یک دست لباس ، رستم است و همین یک دست اسلحه . (فرهنگ عوام ).
امام زاده ای بی زینت است ؛ مثل را درباره ٔ کسی گویند که هرچه در تکمیل البسه و اسباب زینت او کوشند اوباز بسادگی و بی بندوباری گذراند. (از امثال و حکم مؤلف ). و رجوع به همین کتاب شود.
امام زاده ای است که باهم ساختیم ؛ مثل را در مواردی که مثل «با همه کس پلاس با من هم » مستعمل است ، استعمال کنند. (از امثال و حکم مؤلف ). و رجوع به همین کتاب شود.
امام زاده تا معجز نکند کسی به زیارتش نمیرود ؛ یعنی تا وجود شخص مؤثر در امور نباشد مورد اعتنا واقعنمیشود. (از فرهنگ عوام ).
امام زاده جل بندی ؛ در مثل کسی را كه جامه های کوتاه و بلند بدون ترتیب بر خود پوشد یا آلات تزیین گوناگون و بی تناسب بر خود آویزد به امام زاده ٔ جل بند تشبیه کنند. (از امثال و حکم مؤلف ). و رجوع به همین کتاب شود.
حرمت امام زاده را متولی نگاه دارد . (از امثال و حکم مؤلف ).
روغن ریخته وقف امام زاده ، نظیر: فی سبیل اﷲسرجی و بغلی . (امثال و حکم مؤلف ). و رجوع به همین کتاب شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۷ مورد، زمان جستجو: ۱.۴۶ ثانیه
امام زاده ورچه . [ اِ دَ / دِ ؟ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حمزه لو بخش خمین شهرستان محلات ، واقع در 23 هزارگزی شمال باختری خمین و 3 هزارگزی...
امام زاده هاشم . [ اِ دَ / دِش ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سنگر و کهدمات بخش مرکزی شهرستان رشت ، واقع در 17 هزارگزی جنوب دوشبنه بازار و 32...
امام زاده هاشم . [ اِ دَ / دِ ش ِ ] (اِخ ) امام زاده ای است در دهکده ای بهمین نام واقع در دهستان سنکر و کهدمات رشت که از زیارتگاههای منطقه ٔ...
امام زاده یحیی . [ اِ دَ / دِ ی َح ْ یا ] (اِخ ) از بناهای دوره ٔ قاجاریه در شهر طهران است . (یادداشت مؤلف ).
امام زاده یحیی . [ اِ دَ / دِ ی َح ْ یا ] (اِخ ) از بناهای قدیمی شهر ورامین است . (یادداشت مؤلف ).
امام زاده یحیی . [ اِ دَ/ دِ ی َح ْ یا ] (اِخ ) محله ای است در شهر ساری . (از ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 81).
امام زاده خورق . [ اِ دَ / دِ ؟ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مزدقان چای بخش نوبران شهرستان ساوه ، واقع در 33 هزارگزی جنوب شرقی نوبران و دو ه...
امام زاده جعفر. [ اِ دَ / دِ ج َ ف َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حومه ٔ بخش حومه ٔ شهرستان دامغان ، واقع در 7 هزارگزی جنوب دامغان ، 10 تن...
امام زاده جعفر. [ اِ دَ / دِ ج َ ف َ ] (اِخ ) امام زاده ای است در دامغان و از جمله ابنیه ٔ تاریخی به شمار میرود، رجوع به امام زاده جعفر (ده ...
امام زاده جعفر. [ اِ دَ / دِ ج َ ف َ ] (اِخ ) محلی است در معبر راه آهن طهران به بندرشاه . (یادداشت مؤلف ).
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۸ ۵ ۶ ۷ ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.