اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

امان خواستن

نویسه گردانی: ʼMAN ḴWASTN
امان خواستن . [ اَ خوا / خا ت َ ] (مص مرکب ) درخواست زنهارکردن . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). امان طلبیدن . بزنهار درآمدن . (فرهنگ فارسی معین ) :
سپاه سه کشور امان خواستند
بدان گفته ها دل بیاراستند.

فردوسی .


کی بتابد تا نیابد مشتری از تو جواز
کی برآید تانخواهد توأمان از تو امان .

زینبی .


ز شرق و غرب ز رایت همی امان خواهند
که هست او را بر طبع و خاطر تو گذر.

مسعودسعد.


بفریاد آمد و امان خواست . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.