امر
نویسه گردانی:
ʼMR
امر. [ اَ م َرر ] (ع ن تف ) تلخ تر. (منتهی الارب ) (ترجمان ترتیب عادل ) (مهذب الاسماء) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). مقابل احلی . و قول خداوند است و الساعة ادهی و امر؛ قیامت فضیح تر و تلخ تراست . (ناظم الاطباء). || محکم کارتر. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). گویند: فلان امر عقداً منه ؛ فلان محکم کارتر است از او. (از اقرب الموارد)(از ناظم الاطباء). و مؤنث آن مُرّی ̍ است . (از اقرب الموارد). زنی از عرب گفته است : صغراها مراها. (از اقرب الموارد). و رجوع به مری شود. || (اِ) تلخ روده . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || روده های سرگین . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). و آن مانند لفظ اعم است برای جماعت . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || سختی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گویند: لقبت منها الامرین ؛ دیدم از وی سختیها و تلخیها. (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۵۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۴ ثانیه
عمر ادلبی . [ ع ُ م َ رِ اِ ؟ ] (اِخ ) ابن احمد. رجوع به عمر عنز شود.
عمر بلنسی . [ ع ُ م َ رِ ب َ ل َ ] (اِخ ) ابن محمد. رجوع به عمر قضاعی (ابن محمد...) شود.
عمر بلوطی . [ ع ُ م َ رِ ب َل ْ لو ] (اِخ ) بطروجی اقریطشی . رجوع به ابوحفص (عمر بلوطی ...) شود.
عمر تجیبی . [ ع ُ م َ رِ ت ُ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبداﷲبن محمدبن مسلمه ٔ تجیبی ، مکنی به ابوحفص و ملقب به المتوکل . آخرین تن از ملوک بنی اف...
عمر حضرمی . [ ع ُ م َ رِ ح َرَ ] (اِخ ) ابن احمد (یا محمد) بن تقی بن عبداﷲ حضرمی ، مکنی به ابومسلم و مشهور به ابن خلدون . وی ریاضی دان ، طبیب...
عمر حمیری . [ ع ُ م َ رِ ح ِم ْ ی َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ. رجوع به عمر بامخرمة شود.
عمر خبازی . [ ع ُ م َ رِ خ َب ْ با ] (اِخ ) ابن محمدبن عمر خبازی خجندی ، مکنی به ابومحمد و ملقب به جلال الدین . فقیه حنفی و از اهالی دمشق (...
عمر خجندی . [ ع ُ م َ رِ خ ُ ج َ ] (اِخ ) ابن محمد. رجوع به عمر خبازی شود.
عمر خربوتی . [ ع ُ م َ رِ خ َ ] (اِخ ) ابن احمدبن محمدسعید خربوتی حنفی . ملقب به نعیمی . ادیب بود. وی بسال 1216 هَ .ق . متولد شد و در جمادی ال...
عمر دارقزی . [ ع ُ م َ رِ ق ِزْ زی ] (اِخ ) ابن ابی بکر محمد. محدث بغدادی در قرن ششم هجری . رجوع به ابن طبرزد و دارقزی شود.