امرء
نویسه گردانی:
ʼMRʼ
امرء. [ اَ رَ ] (ع ن تف ) گواراتر. گوارنده تر: والطبیخ الذی یکون فی قدور الذهب اغذی و امرء و اصح فی الجوف و اطیب . (میدانی ).
واژه های همانند
۵۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۱ ثانیه
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ )ابن سهلان ساوی . رجوع به ابن سهلان و عمر ساوی شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن شابه بصری . وی همان عمربن شبه است که نام پدر او در الفهرست ابن الندیم «شابه » ضبط شده است . رجوع به ابوزید (...
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن شاهنشاه . رجوع به عمر ایوبی (ابن شاهنشاه بن ...) شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن شاهین . رجوع به عمر بغدادی (ابن احمدبن عثمان ...) شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن شاهین سمرقندی . رجوع به ابوحفص (عمربن ...) شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن شَبّةبن عُبیدةبن ریطه ٔ نمیری بصری ، مکنی به ابوزید. شاعر، راویة و مورخ قرن سوم هجری . رجوع به ابوزید(عمربن شب...
عمر. [ ع ُ م َ] (اِخ ) ابن شور. رجوع به ابوشور (عمربن ...) شود.
عمر. [ ع ُ م َ] (اِخ ) ابن شیخ . رجوع به عمر (ابن احمد...) شود.
عمر. [ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن طبرزد. رجوع به ابن طبرزد شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن طوسون بن محمد سعیدبن محمدعلی . مورخ و از امرای سابق مصر بوده است . در سال 1289 هَ .ق . در اسکندریه تولد یافت و ت...