اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

املج

نویسه گردانی: ʼMLJ
املج . [ اَ ل َ ] (اِ) معرب آمله . (شرح فارسی قاموس ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به آمله شود. || گندم گون . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). انسان گندمگون و زردرنگ را گویند: فجأت به املج ؛ یعنی زرد نه سفید و نه سیاه . (از اقرب الموارد). || بیابان بی آب وعلف . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
عسل املج . [ ع َ س َ ل ِ اَ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عسل مربی به املج است . (از فهرست مخزن الادویة). و رجوع به املج شود.
عملج . [ ع َ ل َ ] (اِ) نوعی از خربزه ٔ زمستانی باشد. (از برهان ) (از آنندراج ). نوعی از خرنوب است و با تخم خورند. (مخزن الادویه ).
آملج . [ م ُ ل َ ] (معرب ، اِ) مُعرّب آمله .
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.