امیر
نویسه گردانی:
ʼMYR
امیر. [ اَ ] (اِخ ) محمدبن محمدبن احمد عبدالقادر سنباوی ازهری ، معروف به امیر. (1154 - 1232 هَ .ق ./ 1742-1817 م .).وی از دانشمندان عرب و از فقیهان مالکی بود. در ناحیه ٔ سنبو در مصر تولد یافت و در ازهر درس خواند و درقاهره درگذشت . بر بسیاری از کتب مشهور شرح یا حاشیه نوشته است . رجوع به اعلام زرکلی چ 1 ج 3 ص 974 شود.
واژه های همانند
۱۳۵ مورد، زمان جستجو: ۱.۱۷ ثانیه
عمیر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) مولی ابی اللحم . صحابی است . (از منتهی الارب ).
عمیر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن ابی وقاص . وی برادر سعدبن ابی وقاص بود. و در سن شانزده سالگی در غزوه ٔ بدر به شهادت رسید. رجوع به حبیب السیر چ ...
عمیر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن تمیم . رجوع به ابوهلال شود.
عمیر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن حباب بن جعده ٔ سلمی . رئیس قیسیان در عراق ، از قهرمانان زیرک بشمار می رفت . وی از همراهان ابراهیم بن اشتر، در جنگ...
عمیر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن حمام . از صحابیان بود. (منتهی الارب ). وی در غزوه ٔ بدر شهید گشت . رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 340 شود.
عمیر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن زوذی . رجوع به ابوکثیر شود.
عمیر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن سعدبن عبید اوسی انصاری . وی از صحابیان بود و در فتوحات شام شرکت داشت . از جانب خلیفه ٔ دوم بر شهر حمص حاکم گش...
عمیر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن سعید نخعی . رجوع به ابویحیی شود.
عمیر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن عامربن دهمان بن حارث بن غنم بن مالک بن کنانه . وی پدر مادر عایشه زوجه ٔپیامبر (ص ) بود. (از حبیب السیر چ خیام ج...
عمیر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن عامربن عبد ذی الشری . گویند نام او ابوهریرة بوده است . رجوع به ابوهریرة (عبدالرحمان بن صخر...) شود.