امیرمحمد
نویسه گردانی:
ʼMYRMḤMD
امیرمحمد. [ اَ می م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) پسر سلطان محمود غزنوی بود که چندی بعد از پدر به تخت شاهی نشست . رجوع به محمد و غزنویان ، و فهرست تاریخ بیهقی چ فیاض شود.
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
امیرمحمد بدیع. [ اَ می م ُ ح َم ْ م َ دِ ب َ ] (اِخ ) قاضی هروی ، پسر امجد قاضی . از علماء و سادات هرات بود. شعر می سروده و در تاریخ صاحب اطلاع ...
امیرمحمد سوری . [ اَ می م ُ ح َم ْ م َ دِ ] (اِخ ) معاصر سلطان محمود و امیر غور بود. رجوع به سوری شود.
امیر : پادشاه
پادشاه محمد
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
قاضی امیر محمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ولد امیر تاج الدین علی . از اعاظم نقباء روضه ٔ رضویه و به محاسن آداب و مکارم اخلاق موصوف است . ...