امین
نویسه گردانی:
ʼMYN
امین . [ اَ ی َ ] (ع ن تف ) دروغتر. اکذب : احسن الشعر امینه و اعذبه اکذبه . (یادداشت مؤلف ).
واژه های همانند
۱۳۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
عمین . [ ع َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عمی . کوردلان . رجوع به عَمی شود.
آمین . [ آم ْ می / آ می ] (ع صوت ) (ازآمُن ، نام خدای مصریان ) برآور! بپذیر! چنین باد! مستجاب کن ! استجابت ، اجابت فرما! قبول کن دعای مرا! ...
آمین . [ آم ْ می ] (ع ص ، اِ) ج ِ آم ّ. قصدکنندگان .
اولین واژه ساختاری نیما یوشیج در ادبیات زبان فارسی و شعری هم به عنوان مرغ آمین دارد
مرغ آمین . [ م ُ غ ِ ] (اِخ ) در اصطلاح منجمان ستاره ٔ کف الخضیب ، زیرا که نزد منجمان مقرر است که هر کس که وقت طلوع کف الخضیب دعا کند مستجاب...