گفتگو درباره واژه گزارش تخلف امین نویسه گردانی: ʼMYN امین . [ اَ ] ۞ (ع ، اسم فعل ) ای خدا مستجاب کن . چنین بادا. چنین کن . (منتهی الارب ). آمین . و رجوع به آمین شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۳۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه واژه معنی امین ظرطه این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. امین اموال این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. محکی امین محکی امین . [ م ُ ح َ اَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پاطاق بخش سرپل ذهاب شهرستان قصرشیرین ، واقع در9هزارگزی جنوب خاوری سرپل ذهاب کنار راه... قاسم امین قاسم امین . [ س ِ اَ ] (اِخ ) از نویسندگان و دانشمندان مصر است که به سال 1865 م . در قاهره تولد و به سال 1908 م . وفات یافت . وی از مدارس ... صالح امین صالح امین . [ ل ِ ح ِ اَ ] (اِخ ) وی حاجب معتضد باﷲ عباسی است . رجوع به عقد الفرید ج 5 ص 406 شود. حاجی امین حاجی امین . [ اَ ] (اِخ ) نام محلی است بشمال خمسه . امین الدین امین الدین . [ اَ نُدْ دی ] (اِخ ) ابن شیخ کریم و برادربزرگ منشی فداحسین (قرن 13 هجری ). به اردو و فارسی شعر میگفته و او راست رساله ٔ «نثر... امین الدین امین الدین . [ اَنُدْ دی ] (اِخ ) ابوزکریا یحیی بن اسماعیل اندلسی بیاسی . از دانشمندان مشهور زمان خود و در طب و ریاضیات استاد بود. از مغرب بمص... امین الدین امین الدین .[ اَ نُدْ دی ] (اِخ ) (امیر...) پسر شهاب الدین فضل .از سرداران و ملازم سلطان ابوسعید بهادر بود. (از حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 356).... امین الدین امین الدین . [ اَ نُدْ دی ] (اِخ ) جبرئیل بن شیخ صالح بن قطب الدین ، پدر شیخ صفی الدین اسحاق ، سرسلسله ٔ صفویان است . رجوع به حبیب السیر چ خ... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۱۴ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود