اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

امین

نویسه گردانی: ʼMYN
امین . [ اَ ] (اِخ ) مولانا احمد، معروف به شاه ولی اﷲ محدث ، پسر عبدالرحیم . از خانواده ٔ علم وادب و عارف و صاحب تصانیفی است و در نظم و نثر عربی و فارسی استاد بود.1176 هَ .ق . درگذشت . از اوست :
نخستین باده کاندر جام کردند
مزاجش عکس آن گلفام کردند
ز دریای قدم موجی برآمد
مر اورا بحر امکان نام کردند
شراب وحدت از خمخانه ٔ غیب
مرا صبح ازل در کام کردند.
(از تذکره ٔ روز روشن چ تهران صص 83 - 85). و رجوع به همین کتاب شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
امین . [ اَ ] (ع ص ) امانت دار. (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (مؤید الفضلاء). زنهاردار. (فرهنگ فارسی معین ). قفان . (منتهی الارب ، ذیل ق ف ن ...
امین . [ اَ ی َ ] (ع ن تف ) دروغتر. اکذب : احسن الشعر امینه و اعذبه اکذبه . (یادداشت مؤلف ).
امین . [ اَ ] ۞ (ع ، اسم فعل ) ای خدا مستجاب کن . چنین بادا. چنین کن . (منتهی الارب ). آمین . و رجوع به آمین شود.
امین . [ اُم ْ م َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ ام . دو مادر.- ورم امین ؛ بیماریی که از آماس ام الغلیظ و ام الرقیق پدید آید. (از یادداشت مؤلف ) ۞ .
امین . [ اَ ] (اِخ ) محمدبن هارون الرشید دارای کنیه ٔ ابوموسی و ابوعبداﷲ،ششمین خلیفه ٔ عباسی بود (193 - 198 هَ .ق ./ 808 - 813 م .). او را محمد ...
امین . [ اُ م َ ] (اِخ ) نام چند تن از روات حدیث است . رجوع به منتهی الارب و الاصابة فی تمییز الصحابة شود.
امین . [ اَ ] (اِخ ) دهی است از بخش قاین شهرستان بیرجند با 655 تن سکنه . محصول آن غلات ، زعفران و زرشک است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج ...
امین لو. [ اَ ] (اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان اردبیل با 377 تن سکنه . محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
سی امین . [ اُ ] (عدد ترتیبی ، ص نسبی ) در مرحله ٔ سی ام . (فرهنگ فارسی معین ).
بلد امین . [ ب َ ل َ دِ اَ ] (ترکیب وصفی ) شهر امن . || کنایه از قلب اولیاء است . (انجمن آرا). || (اِخ ) مکه ٔ معظمه . و رجوع به بلدالامین ش...
« قبلی صفحه ۱ از ۱۴ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.