انبار نهادن . [ اَم ْ ن ِ
/ ن َ دَ ] (مص مرکب ) ذخیره کردن . انبار کردن
: وآنگه به تبنگوی کش اندرسپردْشان
ورزآنکه نگنجند بدو در فشردْشان
بر پشت نهدْشان و سوی خانه بردْشان
وز پشت فروگیرد و برهم نهد انبار.
منوچهری .
نخلها بر کوه و کندو و شجر
می نهند از شهد انبار شکر.
مولوی .
آرزو می کارم و انبار حسرت می نهم
منتش بر من اگر برقم بخرمن دشمن است .
ظهوری (از آنندراج ).