گفتگو درباره واژه گزارش تخلف انبر نویسه گردانی: ʼNBR انبر. [ اَم ْ ب َ ] (اِ) ۞ عرشه ٔ کشتی . طبقه ٔ کشتی . (از دزی ج 1 ص 39). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه واژه معنی حب عنبر حب عنبر. [ ح َب ْ ب ِ عَم ْ ب َ ] (اِ مرکب ) از مخترعات حکیم مؤمن است که برای خوشبوئی دهان پادشاه ساخته است ، در تحفه گوید: جمعی کثیر از... نهر عنبر نهر عنبر. [ ن َ رِ عَم ْ ب َ ] (اِخ ) دهی است از بخش موسیان شهرستان دشت میشان . در 14 هزارگزی جنوب شرقی موسیان ، بر کنار راه فکه به موسیان ... عنبر نهنگ این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. عنبر اشهب این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. عنبر مایع 55. عنبر، مادهای خوشبو (که امروزه آن را از Liquidambar orientalis ]عنبر مایع/ عنبر سائل[ میگیرند، اما در عهد باستان از Styrax officinalis بدست می ... ملک عنبر ملک عنبر. [ م َ ل ِ عَم ْ ب َ ] (اِخ ) پادشاه عنبریان که قومی بود از عرب که در بعضی بلاد دکن تسلط داشتند. (غیاث ) (آنندراج ). طوق عنبر طوق عنبر. [ طَ / طُو ق ِ عَم ْ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از نودمیدگی خط خوبان . (برهان ) (آنندراج ). عنبر سارا عنبر سارا. [ عَم ْ ب َ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عنبر بسیار خوشبوی و خالص . (از ناظم الاطباء) : گر شنیدی گفتمت شایسته قولی من تمام پاک و ب... عنبر سایل عنبر سایل . [ عَم ْ ب َ رِ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عنبر ذوب شده . عنبر مایع. || (اِ مرکب ) درختی است از تیره ٔ انجیلی هاکه بحالت وحشی در ... عنبر هندو عنبر هندو. [ عَم ْ ب َ رِ هَِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عنبر هندوستان . عنبر که از سواحل هندوستان آرند : او ز گاوت عنبر هندو دهدتو ز آهو مشک یغ... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴ ۳ ۴ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود