انتظار بردن . [ اِ ت ِ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) منتظر بودن . چشم براه داشتن . چشم داشتن
: باری کسی که ملک برد انتظار او
نی چون تویی که هرزه بری انتظار ملک .
انوری (از آنندراج ).
عمری ببوی یاری بردیم انتظاری
زآن انتظار ما را نگشود هیچ کاری .
سعدی .
معنی توفیق غیر از همت مردانه چیست
انتظار خضر بردن ای دل فرزانه چیست ؟
صائب (از آنندراج ).