اندازه کردن . [ اَ زَ
/ زِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اندازه گرفتن .(فرهنگ فارسی معین ). تقدیر. (دهار) (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی ) (مصادر زوزنی ). قدر. (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی ). قید. تقیید. (منتهی الارب ). هندزة. (دهار). خلق . (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی ). تقدیر کردن . پیمودن بگز وذرع و ذراع و جز آن . شمردن . حساب کردن
: همه گنج و تاج و همه تخت زر
همان افسر و یاره ها و گهر
کس اندازه ٔ آن ندانست کرد
کز اندازه بس ناتوان گشت مرد.
فردوسی .
تذرع ؛ باندازه کردن چیزی . (تاج المصادر بیهقی ). قیس . قیاس ؛ اندازه کردن چیزی با چیزی .(تاج المصادر بیهقی ). زهاه بماءة رطل ؛ اندازه کرد او را صد رطل . معاوره . تعویر؛ اندازه کردن پیمانه را. عار بینهما معایرةً و عیاراً؛ یکدیگر اندازه کرد هردو را و دید کمی و بیشی آنها را. قسم امره ؛ اندازه کرد آن را. (منتهی الارب ). || اعتبار. (تاریخ بیهقی از یادداشت مؤلف ). و رجوع به اندازه گرفتن شود.