اندک خور. [ اَ دَ خوَرْ
/ خُرْ ] (نف مرکب ) اندک خوار. (فرهنگ فارسی معین ). کم خور. کم خوراک
: هایل هیونی تیزدو، اندک خور و بسیاررو
از آهوان برده گرو در پویه و در تاختن .
معزی (از سندبادنامه ص 57).
چون همااندک خور و کم شهوتم دانند و من
چون خروس دانه چین زانی و شهوت پرورم .
خاقانی .
من از تو بهمت ، توانگر ترم
که تو بیش خواری من اندک خورم .
نظامی .
تعنت کنندش گر اندک خور است
که مالش مگر روزی دیگر است .
(بوستان ).