اندکی . [ اَ دَ ] (حامص ) قلیلی و کمی و کمیابی و نادری . (ناظم الاطباء). نقصان . قلت . (یادداشت مؤلف )
: بدان اندکی سال و چندین خرد
که گفتی روانش خرد پرورد.
فردوسی .
مردی هزار و چهارصد بطلب عروس فرستادم هیچکس بازنیامد و لشکر ما با اندکی افتاد. (اسکندرنامه نسخه سعید نفیسی ). و اندکی (اندکی نفث ) نشان از خامی باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). نخست از اندکی آغاز کنند و بتدریج میفزایند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
باوجود کف راد تو آید گه عطا
بسیاری سخاوت حاتم به اندکی .
سوزنی .
بس بی خبر است زاندکی عمر
زان خنده ٔ غافلان زند صبح .
خاقانی .