اندیشه مند. [ اَ ش َ
/ ش ِ م َ ] (ص مرکب ) [ =اندیشمند ] متفکر. آنکه در فکر فرو رود
: این درشت است و غلیظ و ناپسند
لیک بندیش ای زن اندیشه مند.
مولوی .
و اندیشه مند بودند که بازگردد یا نه . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص
80). || غمین . اندوهگین : جعفر ابوزکار را گفت مرا امشب دل همی ترسد، گفت ایها الوزیر هرگز امیرالمؤمنین ترا و اهل بیت ترا چندان نوازش نکرد که امروز ترا بر این شکر واجب و خوش باید بودن جعفر گفت یا ابوزکار سخت اندیشه مند و اندوهناکم . (تاریخ بلعمی ). و من که بونصرم سخت غمناک بودم از زائل شدن حشمت این محتشم و نماز دیگر بدرگاه نرفتم و اندیشه مند و ملول بخانه رفتم . (از آثار الوزراء عقیلی ).