اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

انس

نویسه گردانی: ʼNS
انس . [ اَ ن َ ] (ع مص ) ۞ خو گرفتن و آرام یافتن بچیزی ونرمیدن از آن . (از اقرب الموارد). آرام یافتن بچیزی و بی پژمان شدن . (از ناظم الاطباء). || (اِمص ) بی پژمانی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (اِ) جماعت کثیر و قبیله ای که مقیم باشند بجایی . || مردم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
عنس . [ ع َ ن َ ] (ع مص ) نگریستن در عناس (یعنی آیینه ) هر دم و هر ساعت . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
عنس . [ ع َ ] (اِخ ) قبیله ای است از یمن که اسود عنسی کذاب ، از آنان باشد. (از اقرب الموارد). لقب زیدبن مالک بن اُدَد که پدر قبیله ای است ...
عنس . [ ع َ ] (اِخ ) ابن مالک بن اُدَد. از مذحج ، از کهلان . جدی است جاهلی . و اسود عنسی و عماربن یاسر از نسل وی میباشند. (از الاعلام زرکلی ...
آنس . [ ن ِ ] (ع ص ) خوگرفته . خوگیرنده . مأنوس . انس گیرنده .
آنس . [ ن َ ] (ع ن تف ) خوگیرنده تر. مأنوس تر.
انث . [ اُن ُ ] (ع اِ) جج ِ اُنثی ̍ و ج ِ اِناث . (از اقرب الموارد). ماده ها. (آنندراج ). رجوع به انثی و اناث شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
آنْسَ شوتَ (اوستایی) آشکار ـ ظاهرـ هویداـ معلوم ـ روشن خواهد شد. بیرون خواهد آمد
جرشه عنس . [ ] (اِخ ) نام موضعی است به یمن که معادنی در آنجا وجود دارد. رجوع به الجماهر ص 268 و لباب الانساب ذیل جرشی شود.
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.