انس
نویسه گردانی:
ʼNS
انس . [ اَ ن َ ] (اِخ ) ابن زنیم بن عمرو کنانی دئلی شاعر عرب ، در جاهلیت نشأت کردو در ظهور اسلام پیغمبر را هجو کرد و از طرف پیغمبر مهدور الدم شناخته شد آنگاه مسلمان شد و پیغمبر را مدح کرد. انس تا روزگار عبیداﷲ بن زیاد فرمانروای عراق زندگی کرد و در 60 هَ .ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ). و رجوع به الاصابة فی تمییزالصحابة ج 1 ص 69 شود.
واژه های همانند
۳۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
عانس . [ ن ِ ] (ع ص ) عانت . دختری که بی شوی تا دیر در خانه مانده باشد.ج ، عَوانس و عُنس و عُنّس و عُنوس . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (مهذب ...
انس جو. [ اُ ] (نف مرکب ) آنکه خواهنده و جوینده ٔ انس و الفت است . خوگیر : من وحشیم و تو انس جویی آن نوع طلب که جنس اویی .نظامی .
انس گیر. [ اُ ] (نف مرکب ) انس گیرنده . خوگیر.
قصر انس . [ ق َ رِ اَ ن َ ] (اِخ ) در بصره است . این قصر به انس بن مالک خادم رسول خدا (ص ) منسوب است . (معجم البلدان ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
انس آباد. [ اَ ن َ ] (اِخ ) قریه ای است در رستاق اعلم در خاک همدان در حوالی درگزین . (از مرآت البلدان ص 97). قریه ای است از اعمال درگزین ...
جن و انس . [ ج ِن ْ ن ُ اِ ] (ترکیب عطفی ) پری و آدمی : غنی ملکش از طاعت جن و انس .سعدی .
انس پرورد. [ اُ پ َرْ وَ ] (ن مف مرکب ) آنکه پرورده و پرورش یافته در انس و الفت است : پرورده ٔ وحشتم ز بی جنسی کو هم نفسی که انس پرورد است ....
انس کریت . [ اُ ن ِ ک ِ ] (اِخ ) ۞ فیلسوف یونانی و از معاصران و ملازمان و سرداران اسکندر مقدونی بود. رجوع به فهرست اعلام ایران باستان پ...