اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

انس گرفتن

نویسه گردانی: ʼNS GRFTN
انس گرفتن . [ اُ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) خو گرفتن . خوگر شدن . (یادداشت مؤلف ). تأنس . (تاج المصادر بیهقی ) (مجمل اللغة). الفت گرفتن . انس یافتن :
با غم رفیق طبعم از آنسان گرفت انس
کز در چو غم درآید گویدْش مرحبا.

مسعودسعد.


با که گیرم انس کز اهل وفا بی روزیم
روزی من نیست یا خود نیست در عالم وفا.

خاقانی .


چو وحشی توسن از هر سو شتابان
گرفته انس با وحش بیابان .

نظامی .


مرغ مألوف که با خانه خدا انس گرفت
گر بسنگش بزنی جای دگر می نرود.

سعدی .


همچون دو مغز بادام اندر یکی سفینه
با هم گرفت انسی وز دیگران ملالی .

سعدی .


میل ندارم بباغ انس نگیرم به سرو
سروی اگر لایق است قد خرامان اوست .

سعدی .


چون انس گرفت و مهر پیوست
بازش به فراغ مبتلا کن .

سعدی .


ادب نگذاشت تا گیریم انسی بر سر کویت
حدیث وحشتی گفتیم تا رم کرد آهویت .

میرزا محمد صادق (از آنندراج ).


- امثال :
با وحش کسی که انس گیرد
هم عادت وحشیان پذیرد.

(از امثال و حکم ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.