انک
نویسه گردانی:
ʼNK
انک . [ اَ ن ُ ] (اِ) آبله که بر اندام برآید (شرفنامه ، از آنندراج ). و در تاج انوک آبله آورده است . (آنندراج ).
واژه های همانند
۲۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
عنک . [ ع َ ] (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ). جایگاهی است در شعر عمروبن اهتم . (از معجم البلدان ).
عنک . [ ع ُ ] (ع اِ) ج ِ عَنیک . رجوع به عنیک شود.
عنک . [ ع َ ] ۞ (ع حرف جر + ضمیر) (از: عن ، حرف جر + ک ، ضمیر متصل برای مفرد مخاطب ) از تو. درباره ٔ تو.
از آنک . [ اَ ] (حرف ربط مرکب ) مخفف از آنکه . زیرا که . بعلت آنکه : بی زر و سیمی ای برادر از آنک شوخ چشمیت نیست چون عبهر.سنائی .
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.