اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

انگشت کشیدن

نویسه گردانی: ʼNGŠT KŠYDN
انگشت کشیدن . [ اَ گ ُ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) از دور به انگشت نمودن چیزی را. (آنندراج ) :
ترسم چو از محاق نوازی برون شوم
در من کشند مرد و زن انگشت چون هلال .

مجد همگر (از آنندراج ).


گر ز عکس رخ چون مهر تو جویند نشان
عقل در حال کشد بر مه تابان انگشت .

شرفشاه (از آنندراج ).


|| کنایه از محو کردن و نابود انگاشتن . (آنندراج ) (هفت قلزم ) (از ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
بر رخ انگشت سیاهی کشیدن . [ ب َرْ، رُ اَ گ ُ ت ِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) کنایه است از رسوا نمودن . (آنندراج ) (مجموعه ٔ مترادفات ) : ز لوح سی...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.