اواره . [ اَ رَ
/ رِ ] (اِ) دفتر حسابی باشد که حسابهای پراکنده ٔ دیوانی رادر آن نویسند و در این زمان آن دفتر را اوارجه گویند. (از آنندراج ) (برهان ) (ناظم الاطباء)
: دوصد طوق پر درج و باره همی
که بد نامشان در اواره همی .
فردوسی .
رجوع به اوارجه شود. || دیوانخانه یعنی دارالاماره که بارگاه ملوک و سلاطین باشد. (آنندراج ) (برهان )
: همی فزونی جوید اواره از افلاک
که تو بطالع میمون بدو نهادی روی .
شهید.
|| ریزه ٔ آهن را گویند. (از آنندراج ). ریزه ٔ آهن که در وقت سوراخ کردن نعل اسب برآید. (ناظم الاطباء) (برهان ) (مؤید الفضلاء).