اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اوراق

نویسه گردانی: ʼWRʼQ
اوراق . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ وُرْق . رجوع به ورق شود. || ج ِ وِرْق . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (المنجد). || ج ِ وَرِق . (ناظم الاطباء). رجوع به ورق شود. || ج ِ وَرَق . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (المنجد) :
الا تا باد نوروزی بیاراید گلستان را
و بلبل را به شبگیران خروش آید بر اوراقش .

منوچهری .


پر طاوس در اوراق مصاحف دیدم
گفتم این منزلت از قدر تو می بینم بیش .

سعدی .


ضرورت است که روزی بسوزد این اوراق
که تاب آتش سعدی نیاورد اقدام .

سعدی .


بشوی اوراق اگر همدرس مایی
که درس عشق در دفتر نباشد.

حافظ.


در کنار بوستان مجموعه ٔ رنگین گل
صائب از اوراق دیوان تو یادم میدهد.

صائب .


تو غنچه ساختی اوراق بادبرده ٔ من
وگرنه خار نمی ماند از گلستانم .

صائب .


- اوراق شدن کتاب ؛ ازهم پاشیده شدن و بهم ریختن .
- اوراق شدن کسی ؛ (در تداول عامه ) سخت ضعیف و زار و نزار شدن او.
- اوراق کردن ؛ ازهم باز و پاشیده کردن صفحات کتاب یا اجزاء دستگاهی .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
( ~. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) (عا.) 1 - ورق ورق کردن ، اجزای چیزی را از هم جدا کردن . 2 - با ضربه از پای درآوردن ، ناقص کردن . 3 - روحاً و جسماً ذل...
نوعی ابزار مالی که سرمایه‌گذار، با خرید آن، در دارایی‌های مشهود سرمایه‌گذاری می‌کند و بر خلاف اوراق قرضه‌ی معمولی، حق دارد از اطلاعات و جزئیات نحوه‌ی ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
ذوخمسة اوراق . [ خ َ س َ ةَ اَ ] (ع اِ مرکب ) رجوع به ذوخمس اصابع شود. و صاحب اختیارات گوید: ذوخمسة اوراق و ذوخمسة اصابع فنجنکشت است و صاحب ...
ذوثلاثةاوراق . [ ث َ ث َ ت َ اَ ] (ع اِ مرکب ) رجوع به ذوثلاث ورقات به معنی شبدر شود. طرفیلن ، طریفولیون .
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.