اوزار
نویسه گردانی:
ʼWZʼR
اوزار. [ اَ ] (اِ) افزار و ابزار وآلت . (ناظم الاطباء). آلات و ادوات کارگران . (غیاث اللغات ). دست افزار پیشه وران . (هفت قلزم ) (آنندراج ) (برهان ) (انجمن آرا). || کفش . (هفت قلزم ) (ناظم الاطباء). پاپوش . (ناظم الاطباء). || بادبان کشتی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (هفت قلزم ) (برهان ) (انجمن آرا). || دیگ افزار. توابل . (از ناظم الاطباء). داروی گرم مثل فلفل و دارچینی و زیره و غیره که در دیگ طعام ریزند. (برهان ) (هفت قلزم ).
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
اوزار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ وِزْر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به وزر شود. || ج ِ وزیر. (از منتهی الارب ) (...
پای اوزار. [ اَ / اُو ] (اِ مرکب ) تختکی که جولاهگان پای بر بالای آن نهاده بفشارند. (جهانگیری ). و رجوع به پااوزار و پاافزار و پای افزار شود ...
زین اوزار. [ اَ / اُو ] (اِ مرکب ) زین افزار. (حاشیه ٔ خرده اوستا چ پورداود ص 85). رجوع به همین کتاب و زین و زین افزار و دیگر ترکیبهای زین شو...
خشک اوزار. [ خ ُ اَ ] (اِ مرکب ) ادویه و اوزار خشک مانند ادویه ٔ پلو و جز آن . (ناظم الاطباء). خشک ابزار. خشک افزار. رجوع به خشک ابزار شود.
دیگ اوزار. [ اَ ] (اِ مرکب ) دیگ ابزار. دیگ افزار. (از برهان ). || داروی گرم . (از برهان ) (از جهانگیری ). بوزار. رجوع به دیگ افزارشود. || ...
اوضار. [اَ ] (ع اِ) ج ِ وَضَر. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به وضر شود.