اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اولی

نویسه گردانی: ʼWLY
اولی . [ اَ لا ] (ع ن تف ) بهتر. سزاوارتر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). احری . (منتهی الارب ). اجدر. احق . احجی . صواب تر و سزاوارتر. (آنندراج ) (غیاث اللغات ) ج ، اوالی . اولون . (منتهی الارب ) :
این خرقه که من دارم در رهن شراب اولی
وین دفتر بی معنی غرق می ناب اولی .

حافظ.


چون پیر شدی حافظ از میکده بیرون شو
رندی وهوس بازی در عهد شباب اولی .

حافظ.


با آنکه در کلمه ٔ اولی معنی تفضیل است در فارسی گاهی کلمه ٔ«تر» نیز بدان الحاق کرده اند. (یادداشت مؤلف ). صاحب المعجم گوید: اولی تر گفتن در فارسی جایز است اگر نسق کلام تازی نباشد و آن مبالغتی باشد بر مبالغت چنانکه در به و بهتر :
این سخن مختصر اولی تر از آنک
در سخن غث وسمین میگویم .

مجیربیلقانی .


خون ، شهیدان را زآب اولی تر است
این گناه از صد صواب اولی تر است .

مولوی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
اولی . [ اُ ] (ع اِ) خداوندان ، جمع ذو و این جمع خلاف ماده ٔ مفرد است . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). در حالت نصبی و جری .- اولی اجنحه ؛ صاحبان ...
اولی . [ لا ] (ع ص ، اِ) مؤنث اول . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (اقرب الموارد) (المنجد). نخستین . (مهذب الاسماء). || این جهان . مقابل اخری...
اولی . [ اَ ] (اِ) ممال اَولی ̍. (یادداشت مؤلف ).
اولی . [ اَوْ وَ ی ] (ص نسبی ) منسوب به اول . || بدیهی و آن چیزی است که پس از توجه عقل بدان ثبوت آن به چیز دیگری از تجربه و غیره ...
بش اولی . [ ب ِ اِوْ ] (اِخ ) دهی از دهستان کوکلان بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس . سکنه 150تن . آب از رودخانه تنک راه . محصول برنج ، غلات ، حبو...
اولی بیگ . [ اُ ب َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان بزینه رود بخش قیدار شهرستان زنجان . سکنه ٔ آن 459 تن وآب آن از چشمه و محصول آن غلات دیمی ...
علت اولی . [ ع ِل ْ ل َ ت ِ لا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عقل اول و ذات خدای تعالی . (فرهنگ اصطلاحات فلسفی ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم ا...
عقول اولی . [ ع ُ ل ِ لا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از عقول عشره که حق تعالی اول از همه عالم آن ده فرشتگان را پیدا ساخت ، و این قول...
جاهلیت اولی . [ هَِ لی ی َ ت ِ لا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نادانی اول . نادانیی که در پیش بود: میان مفسران در مقصود از جاهلیت اولی اختلاف ...
قیاس بطریق اولی . [ س ِ ب ِ طَ ق ِ اَ / اُو لا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح فقه ) رجوع به قیاس اولویت شود.
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.