اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اوهام

نویسه گردانی: ʼWHAM
اوهام . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ وهم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (المنجد) (غیاث اللغات ). آنچه در دل گذرد یا گمان و اعتقاد مرجوح . (آنندراج ).
- در اوهام آمدن ؛ بوهم درآمدن . وصف چیزی به وهم آمدن :
تو در کنار من آیی من این طمع نکنم
که می نیایدت از حسن وصف در اوهام .

سعدی .


شمایلی که نیاید بوصف در اوهام
خصائصی که نگنجد بذکر در افواه .

سعدی .


- اوهام پرست ؛ خرافاقی . پیرو اوهام .
- اوهام پرستی ؛ پیروی خرافات . خرافه پرستی .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۵ ثانیه
ذات اوهام . [ ت ُ اَ ] (اِخ ) نام موضعی نزدیک سرندیب که گرشاسب با مهراج آنگاه که بتسخیر سرندیب رفتند یکهفته بدانجا مقام کردند : بیک هفته ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.