اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اه

نویسه گردانی: ʼH
اه . [ اَ ] (صوت ) به معنی آه باشد و آن کلمه ایست که در وقت افسوس و حسرت گویند. (برهان ) (از انجمن آراء ناصری ). کلمه ایست که در اظهار نفرت و کراهت گویند. صوتیست نمودن کراهت و نفرت را. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
اه کز استیلای نفس شالهنگ
همچو شالنگیست واپس رفتنم .

غضائری رازی (از فرهنگ شعوری ).


هر عارضه کاید ز خداوند سوی ما
در بندگی آنجا که اَه ِ عامه خه ماست .

سنائی .


زهری که او چشاند چه جای اخ که بخ بخ
تیغی که او گذارد چه جای اَه که خه خه .

سنائی .


چون نیست قبولی بسوی درد شمارا
در ماتم بی برگی باریک اَهی کو.

سنائی .


گفت اَه ماهی ز پیران آگهست
شُه تنی را کو لعین درگه ست .

مولوی .


- اه به بهای کاری ندادن ؛ در آن مسامحه و مساهله روا داشتن .هیچ اهمیت بدان ندادن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- اه کردن ؛ آه گفتن . اظهار کراهت یا حسرت کردن :
زخم سنان او را اَه کردی ای سنائی
هرگز کدام عاشق دروقت خه کند اَه .

سنائی .


گر ترا تیغ تن زند اَه کن
ور ترا زخم حق رسد اَخ کن .

سنائی (از ضیاء).


در غمت ار خون خورم اه نکنم در رخت
زانکه تو دانی کز اه آینه بیند زیان .

مجیربیلقانی .


بر من ز چشم مست تو انداخت ناوک شست تو
دل اَه نکرد از دست تو بگذاشت تا انداختی .

مجیر بیلقانی .


- اه کنان ؛ افسوس کنان :
رو بتو گردند اکنون اَه کنان
ای که لطفت مجرمان را ره کنان .

مولوی .


- اَه گفتن ؛اه کردن . افسوس کردن :
لال است عدوت گرچه اَه گفت
کز گفتن اَه زبان نجنبید.

خاقانی .


|| چه بسیار بد. چه بسیار زشت . چه بسیار پلید. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || رمز است از «الی آخر کلامه ». || رمز است «الی آخر الاَّیه » را. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
صور آه . [ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از فریاد و نعره و آواز بلند دردناک باشد. (برهان ). نعره و آه بلند دردناک . (فرهنگ رشیدی ).
چراغ آه . [ چ َ / چ ِ غ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ظاهراً خاقانی در بیت ذیل بمعنی شعله و سوز آه ، شعله ٔ دم ، روشنی دم ونفس و آه مشتعل و...
آه و دم . [ هَُ دَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) (از: آه ، اسم صوت حاکی حَسرَت + دم ، نفس ) آدمی آه است و دم ؛ یعنی مردن آدمی در هر لحظه ممکن...
آه و ناله . [ هَُ ل َ / ل ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) آه و زاری .- آه و ناله کردن از ؛ شکایت کردن از.
کریتون آه . [ ک ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خشکبیجاربخش خمام شهرستان رشت . جلگه ، معتدل و مرطوب است و 165 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیا...
کریتون آه . [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سیاهرود بخش حومه ٔ شهرستان دماوند. کوهستانی و سردسیری است و 250 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیای...
آه کشیدن . [ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) برآوردن آه از سینه بر اثر غمی و اندوهی یا دریغ و حسرتی یا غبطه ای و مانند آن : از این کاردل تنگ شد ...
آه و زاری . [ هَُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) آه و ناله .
سرکورک آه . [ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان سیاه رود بخش حومه ٔ شهرستان دماوند، نزدیک آبعلی . دارای 350 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ آبعلی . محصو...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۴ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.