اهد
نویسه گردانی:
ʼHD
اهد. [ اَ هََ د د ] (ع ص ) بددل ترسنده . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۶۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
تازه عهد. [ زَ / زِ ع َ ] (ص مرکب ) جدیدالتأسیس . نوبنیان . نو. تازه : بدیبای این دولت تازه عهدعروس جهان را برآرای مهد.نظامی .
راست عهد. [ ع َ ] (ص مرکب ) درست پیمان . صادق الوعد. که عهد استوار دارد. که در مقام عهد و پیمان راستی و امانت نشان دهد : سخنگوی و دلیر و خوب ...
سست عهد. [ س ُ ع َ] (ص مرکب ) بی وفا. که زود پیمان بگسلد : سعدیا عاشق صادق ز بلا نگریزدسست عهدان ارادت بملامت برمند. سعدی .قیمت عشق نداند قد...
حسن عهد. [ ح ُ ن ِ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خوش قولی . پایداری در حفظ پیمان : و در این وقت بی سابقه ٔ حقی به حسن عهد توفیق یافت . (کلیل...
عهد قدیم . [ ع َ دِ ق َ ] (اِخ ) کتب و اسفار مقدسی که پیش از مسیح نوشته شده است . (از اقرب الموارد). عهد عتیق . رجوع به عهد عتیق شود.
عهد کردن . [ ع َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ضمانت کردن و شرط نمودن . (ناظم الاطباء). شرط کردن . || وعده دادن . وعده کردن . تعاهد. معاهده کردن . پیما...
خلف عهد. [ خ ُ ف ِ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پیمان شکنی . (یادداشت بخط مؤلف ).
عهد الست . [ ع َدِ اَ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) زمان الست . روزی که خداوند خطاب به مردم گفت «اء لست ُ بربکم ۞ ». رجوع به الست شود : ا...
عهد بستن .[ ع َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) پیمان بستن و معاهده کردن وقول دادن . (ناظم الاطباء). پیمان بستن . (فرهنگ فارسی معین ). قول و قرار گذارد...
عهد شباب. {عَ دِ شَ}. سالهای جوانی (بیشتر در اشاره به بر سی تا چهل سالگی). ///////////////////////////////////////////////////////////// شاهِدِ عهد شَ...