اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اهل نشست

نویسه گردانی: ʼHL NŠST
اهل نشست . [اَ ل ِ ن ِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از درویشان و گوشه نشینان و تارک دنیا باشد. (هفت قلزم ) (برهان ). گوشه نشین و تارک دنیا. (آنندراج ) :
خط تو گفت در آغاز خاستن کاینک
منم که فتنه ٔ اهل نشست خواهم شد.

امیرخسرو (از آنندراج ).


در آتش محبت شمعی نشسته ام
کز روی گرم فتنه ٔ اهل نشست شد.

لسانی (از فرهنگ ضیاء).


خرم دل شریف که با یاد چشم یار
بنشست گوشه ای و ز اهل نشست شد.

؟ (از آنندراج ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.