ایراد. (ع مص ) درآوردن . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص
24). || حاضر آوردن بر مورد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). حاضر کردن . (مؤید الفضلاء). || چیزی بر کسی وارد آوردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || فرود آوردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (مؤید الفضلا). || ذکر نمودن . بیان کردن
: چه سخن نیکو و متین رانده اند و بر ایراد قصه اقتصار نموده . (کلیله و دمنه ). || خرده گرفتن . بهانه گرفتن . خرده گیری . بهانه گیری . اعتراض .
-
امثال :
ایراد بنی اسرائیلی گرفتن ؛ در موردی گویند که شخص بهانه جویی کند و خواهد کسی را بیازارد یا او را مقصر جلوه دهد.
-
ایرادالمعطوفات ؛ نزد بلغاء آن است که چند لفظ در یک مصراع یا یک بیت معطوفات دارند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). آوردن چند لفظ معطوف در یک مصرع :
شکیب و صبر و دل و دین بباد رفت همه
چها نکرد هوایش هنوز تا چه کند.
ظهوری .
آتش و اخگر و دود و شرر و شوق وحید
عشق مشهور جهان کردبه صد نام مرا.
وحید (از آنندراج ).
جمال و کمال و جلال تو بادا
چو احسان و اکرام و جور تو دائم .
(از کشاف اصطلاحات الفنون ).
-
ایراد لوازم ؛ بر دو قسم است : اول ، ترکیب عبارت از الفاظی که مشترک باشد و در دو معنی و یا وصف تناسب لفظی هر دو معنی مراد باشد و این را لوازم معنوی گویند:
نکهت نغمه ٔ او شام و سحر میخوانند
بعراق و عجم و هند و صفاهان و حجاز.
دوم ، آوردن الفاظ موصوفه و مراد داشتن یک معنی که مفید غرض بود و از معنی ثانی غیر تناسب لفظی مقصود نباشد و این را لوازم ضمنی گویند. مثال :
نامه ٔ معرب بکسر دشمن و فتح محب
کسر و فتحش کرد نام دشمنان زیر و زبر.
کمال الدین عبدالرزاق .
دیگری گفته :
ای آنکه ترا رفع تعدی کار است
آزار ز همسایه مرا بسیار است
بر من همه میرسد ز همسایه شکست
آری همه وقت ، کسر فعل جار است .
محمدعلی ماهر گوید:
فتح در کسر نفس از من بود
خود شکستن شکست دشمن بود.
(آنندراج از مطلعالسعدین ).