اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اینت

نویسه گردانی: ʼYNT
اینت . [ ن ْت ْ / ن َ ] (ضمیر + ضمیر) تو را این ، چنان که گویند:اینت میرسد؛ یعنی تو را این میرسد. (برهان ) (هفت قلزم ). این تو را. (آنندراج ) (انجمن آرا) :
چشمت همیشه مانده بدست توانگران
تا اینت بدره آرد و آن خز و آن حریر. ۞

ناصرخسرو.


|| (صوت )زهی و به به و خه خه که کلمه ٔ تحسین است . (برهان ) (هفت قلزم ). کلمه ٔ تحسین و تعجب به معنی زهی . (غیاث اللغات ). خه خه و لفظ تحسین نیز می آید. (آنندراج ) (انجمن آرا) :
تیزبازاری همی بینم سخا را نزد او
اینت بازاری که در گیتی چنین بازار نیست .

فرخی .


مرا دلیست که از چشم بد رسید بجان
بلای من ز دلست اینت درد بیدرمان .

فرخی .


اینت آزادگی و بارخدایی و کرم
اینت احسانی کانرا نه کنار است و نه مر.

فرخی .


در طمع آنکه کشته را بفروشند
اینت عجایب حدیث و اینت عجب حال .

منوچهری .


درخواستی تو شعرم این آمدت ز رادی
اینت کریم طبعی اینت بزرگواری .

منوچهری .


گفتندی سبحان اﷲ این قبا از حال بنگردد اینت منکر و بجد مردی . (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 156).
اینت پربرگ و بر درختانی
که هنر برگ و علم بردارند.

ناصرخسرو.


باد را گفت اینت خوش پیغام
مرحبا اینت خوب و طرفه خبر.

مسعودسعد.


رفیق داری خوبی و اینت خوب رفیق
ندیم داری نیکی و اینت نیک ندیم .

سنایی .


زین آستانه تا حرم کعبه اهل دل
شاگرد دودمان ویند اینت دودمان .

سوزنی .


کارآمد حصه ٔمردان مرد
حصه ٔ ما گفت آمد اینت درد.

سوزنی .


جان خاقانی تو داری اینت صید
چرب پهلویی هم از پهلوی تو.

خاقانی .


محنت و حال ناپسنداینت فتوح روز و شب
بلبل و چشم دردمند اینت دوای آسمان .

خاقانی .


از سفر می آیم و در راه صید افکنده ام
اینت صیدی چرب پهلو کارمغان آورده ام .

خاقانی .


کس ندیدش دگر بخانه ٔ خویش
اینت کیخسرو زمانه ٔ خویش .

نظامی .


جهاندارگفت اینت پتیاره ای
برو گر توانی بکن چاره ای .

نظامی .


اینت فصاحت که زبان بستگی است
اینت شتابی که در آهستگی است .

نظامی .


سفیان ثوری گفت رضی اﷲ عنه ، که یک شب بر او رفتم . جمله شب آیات و اخبار و آثار میگفتم چون برخاستم گفتم اینت مبارک شبی که دوش بود و اینت ستوده نشستی که این شب بود همانا که این نشست بهتر از وحدت . فضیل گفت اینت شوم شبی که دوش بود و اینت نکوهیده نشستی که نشست دوش بود. (تذکرة الاولیاء عطار). بایزید که بشنود گفت اینت صعب کافری ، اینت صعب مشرکی که اوست . اگر بایزید کلاغی بودی بشهر آن شرک نپریدی .(تذکرة الاولیاء عطار).
سیر گشتی سیر گوید نی هنوز
اینت آتش اینت تابش اینت سوز.

مولوی .


میشدند آن هر دو تا نزدیک چاه
اینت خرگوشی چو آب زیر کاه .

مولوی .


ز گردون نعره می آید که اینت بوالعجب کاری
که سعدی آرزوی دوست برخوردار می بینم .

سعدی .


|| گاهی افاده ٔ معنی طعن و ملامت میکند. (انجمن آرا) (آنندراج ) :
شیر را از مور صد زخم ، اینت انصاف ای جهان
پیل را از پشه صد رنج ، اینت عدل ای روزگار.

جمال الدین عبدالرزاق .


جرم ز شاگرد و بس عتاب بر استاد
اینت بد استاد از کیای سپاهان .

خاقانی .


فضیل بر بام خانه آمد و گفت اینت بیکار مردمانی که شما هستید. خدای کارتان بدهاد ومثل این سخن بسی بگفت . (تذکرةالاولیاء عطار).
مارگیر از بهر حیرانی خلق
مار گیرد اینت نادانی خلق .

مولوی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.