باب
نویسه گردانی:
BAB
باب . (اِخ ) فرقه ٔ سبعیه از باب ، علی بن ابیطالب علیه السلام را خواهند و از ابواب گروه دعوت کنندگان سوی کیش خود را مقصوددارند. || هر یک از وکلای امام دوازدهم درغیبت . و آن درجه ای میان حجت جزایر و امام بوده است و شاید همان «حجت اعظم » باشد که طریقه ٔ صباحیه (پیروان حسن صباح ) بعنوان رئیس مجلس دعوت در مصر «داعی الدعاة» نامیده میشد که ظاهراً «باب » امام زمان و دربان دعوت او منظور است و از کتب ایشان درست واضح نیست که آیا «باب » که مرتبه ٔ آن بالاتر از حجت است از میان خود حجتهای دوازده گانه انتخاب میشده و یکی از آنها بوده یا غیر از دوازده حجت بوده است . (تقی زاده مقدمه ٔدیوان ناصرخسرو ص مح و پاورقی شماره ٔ1 همان صفحه ).
واژه های همانند
۳۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
باب الکبد. [ بُل ْ ک َ ب ِ ] (ع اِ مرکب ) رگی است که کیلوس از آن بتوسط رگهای موسوم بفروع الباب در کبد نفوذ کند.
باب الکحل . [ بُل ْک ُ ] (اِخ ) دروازه ای بشهر بالمه در اندلس که عرب آنرا میورقه می نامیدند. (الحلل السندسیه ج 2 ص 246).
باب الکرج . [ بُل ْ ک َ رَ ] (اِخ ) محلی بین همدان و اصفهان . (معجم البلدان ذیل فرّزین ).
باب الکرخ . [ بُل ْ ک َ ] (اِخ ) موضعی در عراق عجم که علاءالدوله ٔ کاکویه در آنجا با ابوالعباس تاش فراش حرب کرد. (طبقات الاطباء ج 2 ص 8) (ت...
باب السقر. [ بُس ْ س َ ق َ ] (اِخ ) یکی از نه در بیت المقدس : ... و دری دیگر است هم برین دیوار که آنرا باب السقر گویند... (سفرنامه ٔ ناصرخسرو ...
باب السول . [ بُس ْ سو ] (اِخ ) دروازه ای است در طلیطله . مؤلف الحلل السندسیة آرد: پس از پیمودن مسافتی بمیزان پنج دقیقه از باره ای که اعر...
باب الشام . [ بُش ْ شا ] (اِخ ) محله ای بوده است در جانب غربی بغداد و فعلا قریه ٔ کوچکی است در خالص نزدیک رضافة. (معجم البلدان )(مراصد الاطل...
باب الشام . [ بُش ْ شا ] (اِخ ) که آنرا بلبیس نیز نامند قصبه ایست در استان بَنّا واقع در قاهره . (نخبة الدهر دمشقی چ لیپزیک ص 231 و 109).
باب الشمس . [ بُش ْ ش َ ] (اِخ ) یکی ازمشهورترین میدانهای مجریط (مادرید)است که از آن دو خیابان امتداد می یابد یکی موسوم به شارع قلعه و دی...
باب الصفا. [ بُص ْ ص َ ] (اِخ ) یکی از هفت در دیوار جنوبی مسجد حرام : ... و از باب الصفا سوی مغرب مقدار دیگر بروند باب السطوی است بدو طاق ... ...