باب
نویسه گردانی:
BAB
باب . (اِخ ) رجوع به جعفر باب شود.
واژه های همانند
۳۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
باب الطوقچی . [ بُطْ طو ] (اِخ ) دروازه ای باصفهان . (رسالةالارشاد مصحح سید جلال الدین طهرانی ص 5، 44، 51).
باب نامدار. [ ب ِ ] (اِخ ) کویی است در شیراز که بنام بانی آن نامدار نامیده شده است و گویند وی در زمان خود از وزراء بوده است که کوی به و...
باب همایون . [ ب ِ هَُ ] (اِخ ) دربار. قصر شاهی . مقابل باب عالی (عالی قاپو) سلاطین عثمانی . || و اکنون نام خیابانی است در تهران که بمنا...
باب یهودیه . [ ب ِ ی َ دی ی َ ] (اِخ ) رجوع به باب جوش شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
علیمحمد باب . [ ع َ م ُ ح َم ْ م َ دِ ] (اِخ ) (میرزا...) (1235-1266 هَ . ق .). پیشوای فرقه ٔ بابیان . رجوع به «باب » در همین لغت نامه شود.
علئ محمد باب. رجوع شود به باب.
باب موروئیه . [ ب ِئی ی َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سرشک بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت در 40هزارگزی شمال باختری ساردوئیه و 12هزارگز...
باب مردوئیه . [ ب ِ م َ ئی ی َ ] (اِخ ) ده کوچکیست از بخش راین شهرستان بم در 24هزارگزی جنوب باختری راین و 9هزارگزی جنوب راه فرعی راین ...
باب زنگوئیه . [ زَ ئی ی ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مشیز شهرستان سیرجان 30هزارگزی جنوب باختری مشیز. سر راه تکیه به قلعه سنگ . جلگ...