باث
نویسه گردانی:
BAṮ
باث . (ع ص ) پراکنده و متفرق :ترکهم حاث باث (مکسورتین )؛ گذاشت ایشان را پراکنده ، و متفرق و در آن دو لغت دیگر هم آمده : ترکهم حوث بوث (مفتوحتین ) و حوثاًبوثاً (منوّنین ). (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۸ ثانیه
بعص . [ ب َ ] ۞ (ع مص ) لاغر شدن . || اضطراب کردن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از متن اللغة).
بأس . [ ب َءْس ْ ] (ع اِ) بؤس . شدت . دلاوری در جنگ . (اقرب الموارد). بأساء قوت در حرب و دلیری . (منتهی الارب ). || عذاب . سختی . (از اقرب ...
باس تر. [ت ِ ] ۞ (اِخ ) نام شهر و بندری مهم از آنتیل فرانسه و حاکم نشین ناحیه ٔ گودلوپ ۞ و در حدود ده هزار و پانصد تن جمعیت دارد. || ...
باس کدو. [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بریاجی بخش سردشت شهرستان مهاباد که در 2500گزی شمال سردشت و در پانصدگزی شمال راه ارابه رو بیور...
باس کله . [ ک ِ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گواور بخش گیلان غرب شهرستان شاه آباد که در 75 هزارگزی خاور گیلان و 18هزارگزی خاور گواور واق...
حاص باص . [ ص َ ص َ / ص ِ ص ِ ] (ع اِ مرکب ، از اتباع ) لغتی است در حیص و بیص . || وقع فی حیص و بیص ... وحاص ِ باص ؛ ای فی اختلاط لا محیص ...
باس پوانت . (اِخ ) ۞ حاکم نشین آنتیل و بندری در ساحل اقیانوس اطلس و دارای 6120 تن جمعیت است .
باس فره کانس . [ ف ِ رِ ] (فرانسوی ، ص مرکب ) ۞ کم بسامد. (لغات مصوبه ٔ فرهنگستان ). اصطلاح علمی در الکتریسیته . موجهائیکه بس آمد آنها از 100...